Abstract:
فلسفه چیست و چه وظیفهای برعهده دارد؟نگاهی اجمالی به تاریخ فلسفه، تنوع حیرتزای تلقیهای گوناگون از فلسفه را بر ما آشکار میسازد و امید ما را به یافتن پاسخی جامع برای پرسشهای بالا،که همهء فیلسوفان در مورد آن اتفاق نظر داشته باشند،به یاس تبدیل میکند.تنوع و کثرت بیش از اندازهء موضوعاتی که فلسفه با آنها سروکار دارد،یکی از مشکلات اصلی تعریف فلسفه و تعیین وظیفهء آن است نتیجهء این وضعیت آن است که فیلسوفان هر یک به فراخور مسایلی که با آن مواجه بودهاند،فلسفه را به گونهای خاص تعریف کرده و وظیفه یا وظایف ویژهای برای آن در نظر گرفتهاند.به دیگر سخن،تلقی هر فیلسوف از فلسفه و وظیفهء آن مبتنی است بر مسایل و معضلاتی که وی با آنها دست به گریبان بوده است.پس بهترین راه برای درک و فهم تعریف فلسفه و وظیفهء آن این است که،این تنوع موضوعات و برداشتها را به رسمیت بشناسیم.و از هر فیلسوف بهطور جداگانه بپرسیم که «فلسفه چیست و چه وظیفهای برعهده دارد؟» قصد من در این نوشتار این است که دو مسئلهء بالا را از ویتگنشتاین بپرسم.کمترین سود این کار آشکار شدن برداشت یک فیلسوف طراز اول و پیروان او از فلسفه و وظیفهء آن است.
Machine summary:
"نظریهء تصویری3و نظریهء تابع ارزش4این دو نظریه را ویتگنشتاین به منظور پاسخ دادن به این پرسشها مطرح کرده است:«زبان چه کارکردی دارد؟»و«ساختار زبان چیست؟»از آنجا که زبان،به نظر او«مجموعهء گزارها»است(1004)دو پرسش بالا را میتوان به این صورت تغییر داد:«چگونه گزارها با جهان ارتباط مییابند؟»و»چگونه گزارها با یکدیگر مرتبط میشوند؟» نظریهء تصویری ویتگنشتاین فرض میکند که اگر ما میتوانیم از زبان برای سخن گفتن دربارهء جهان استفاده کنیم باید گزارهای وجود داشته باشند که مستقیما به جهان مربوط باشند.
بر همین اساس دو پرسش بالا اکنون به صورت ذیل در میآیند:«چگونه گزارهای بنیادی با جهان ارتباط مییابند؟»و«چه رابطهای بین گزارهای پیچیده[مرکب]و گزارهای بنیادی برقرار است؟» پاسخهای ویتگنشتاین بدین قرار است:گارهای بنیادی تصویرهای منطقی امور واقع اتمی هستند و همهء گزارهای پیچیده تابع ارزش گزارهای بنیادیاند ویتگنشتاین در رساله مینویسد:«گزارهء بنیادی از نامها تشکیل شده است...
اما گزارهء بنیادی سلسلهء پیوستهای از نامهاست و چگونه زجیرهای از نامها چیزی را میگویند؟چگونه میتوان معنای گزاره را فهمید حتی اگر کاذب باشد،یا یک هویت غیر موجود را توصیف کند؟مثلا:«پادشاه کنونی فرانسه طاس است»همهء پرسشهای بالا به این سؤال برمیگردند که«چگونه گزارههای بنیادی ممکن هستند؟«پاسخ این است:گزاره یک الگوی واقعیت است،بدانگونه که ما آن را برای خود به اندیشه میآوریم»(10.
ویتگنشتاین در یکی از درسگفتارهایش گفت که،فیلسوفان دربارهء چیزها دچار سردرگمیاند و از غریزهء خاصی پیروی میکنند که ایشان را به پرسیدن سؤالاتی،بدون فهمیدن اینکه منظور ازاین پرسشها چیست،رهنمون میشود؛پرسیدن این سؤالات از تشویش ذهنی مبهمی ناشی میشود،مانند:تشویشی که کودک را به پرسیدن«چرا» رهنمون میشود01،پس «مسئلهء فلسفی این شکل را دارد:نمیدانم از چه راهی باید بروم»(پ 321) ویتگنشتاین معتقد است:«فلسفه به هیچرو نمیتواند در کاربرد بالفعل زبان دخالت کند؛در آخر فقط میتواند آن را توصیف کند»(پ 421)."