Abstract:
بهرهگیری از مدل مکانیکی و آشوب در فیزیک،دو رویکرد نظمگرا و ضد نظمگرا در مطالعات سازمانی را به همراه داشته است.سازمان نظمگرا،نظم را واقعیتی اصیل دانسته و درصدد است تا تئوریهایی برای ایجاد یا تقویت آن در سازمان خلق کند. در مقابل سازمان ضد نظمگرا،بینظمی را واقعی قلمداد کرده و به دنبال آن است که تا تئوریهای خود را براین اصل بنا نماید.
این مقاله تبیینی فلسفی از به کارگیری دو رویکرد مکانیکی و آشوب در مطالعات سازمانی ارائه میکند.
در پایان تلاش شده تا با نگاه به فلسفه اسلامی امکان تولید تئوری دیگری از سازمان مورد بررسی قرار گیرد.نویسنده براین باور است که تبیین طولی از سلسله مراتب هستی که درپی آن سلسله مراتبی از معرفت شکل میگیرد،نگرشی عمیقتر از نظم در جهان را ارائه میدهد و جایگاهی و الا برای معنویت در مطالعات سازمانی مشخص میکند.
Machine summary:
"در اینجا این سؤال مطرح است که آیا به کارگیری چنین رویکردی در شناخت پدیدههای اجتماعی،از جمله سازمان که در قیاس با پدیدههای فیزیکی به آسانی قابل پیشبینی نیست،اثربخش است؟و اگر طبیعت شناخته شده کمتر از آنچه تا به حال تصور گردیده،تعینپذیر1باشد و همچنین تعادل2از هنجارهای3طبیعت به دور باشد؛ آیا رویکرد مکانیکی برای فهم پدیدههای اجتماعی میتواند رویکردی کامل تلقی گردد؟کتابهای عمومی نگاشته شده در زمینهی مدیریت،شاهد دور شدن از رویکرد مکانیکی در تبیین پدیده سازمانی و رجوع به رویکرد دیگر است تا از این طریق بهتر بتوان واقعیتهای متغیر سازمانی را به چنگ آورد.
استعاره زمانی معنایی را به خود میگیرد که با تجربیات مردم همراه باشد اینکه آیا استعارههای تئوری آشوب بر سازمان قابل تطبیق است،بستگی به دستهای از عوامل دارد: توان و قابلیت آنان بر توصیف بیشتری از سازمان،پذیرش آن در حوزههای مختلف سازمانی،انطباق با فرهنگ و رخدادهای اجتماعی(تسوکا،2005،ص 223).
بنابراین،دانش مدیریت محصول دو سطح از نظریه است،سطحی که در توصیف و تبیین پدیدههای عینی مانند انسان به لحاظ ارتباط های سهگانهاش که برخواسته از علوم مرتبط است و سطح دیگر که مدلهای کاربردی از نظریههاست و این علاوه بر سطح بنیادین از نظریههای فلسفی و متافیزیکی است که محیط نرم سازمان را تحت تأثیر قرار میدهد.
با تبیین فوق،شاید بتوان برخی از آیات قرآن مجید مانند«إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»(انفال/29)و«و من یتق الله یجعل له مخرجا*و یرزقه من حیث لا یحتسب»(طلاق/3-4)را براساس این چهارچوب نظری تفسیر نمود(جوادی آملی، 1375،ص 45)بحث و نتیجهگیری مطالعات سازمانی همچون دیگر حوزههای علوم اجتماعی بیتأثیر از تحولات دیگر علوم به خصوص علم فیزیک نبوده است."