Abstract:
موضوع محوری مقالهء حاضر دلالتشناسی قضایای موجهه(بهویژه قضایای ضروریه و دائمه)است.در این باب ابتدا شرح مختصری از قضایای موجهه،بنابر متون منطق سنتی،عرضه میشود و سپس ضمن توضیح تحلیل زمانی آنها،نقد چنین تفسیری در دستور کار قرار میگیرد.اما این نوشته صرفا نگاهی سلبی ندارد و در آن تلاش شده است تا سخن قدما در باب دلالتشناسی قضایای موجهه بازخوانی و بازشناسی شود.
Machine summary:
"پرسش مهم ما در این بند آن است که آیا فیلسوفان سنتی میان قضیه موجهه ضروریه و موجهه دائمه فرق ننهاده و حکم ضرورت و دوام را یکسان گرفتهاند یا نه؟و آنچه تاکنون گفتیم درباب مفهوم ضرورت بود و میتوان ماحصل بحث را به این نحو خلاصه کرد که:«مفهوم ضرورت از دیدگاه قدما با مفهوم ثبات ذات و ذاتیات و این همانی و نفی وقوع تناقض گره خورده است.
2-3-معنای دوام در فلسفه و منطق قدیم در آغاز این بحث یادآور شوم که به نظر میرسد درک مضمون و مفاد قضایای دائمه(مطابق با رأی قدما)نیز نیازمند تحقیقی فلسفی است و در اینجا نیز لازم است تا از چشم فیلسوفان سنتی به دوام و نسبت دائمی میان موضوعی و محمولی(یعنی میان دو چیز)بنگریم.
به دیگر سخن،هیچگاه یک شیء خارجی،داخلی(ذاتی)نمیشود؛سادهتر بگوییم بیرونی،درونی نمیشود یا غیر ذاتی،ذاتی نمیگردد و چگونه ممکن است که خلاف آن را پذیرفت؟اکنون که مطلب بدینجا رسید تنها یک گام باقی مانده است و آن اینکه بگوییم:همچنان که از نظر قدما اصل این همانی(و به عبارت اخری آن اصل عدم تناقض) یعنی عبارت«الف،الف است»(و نمیتواند در عین حال غیر الف باشد)،شاخصهء قضیه و قول معنادار به حساب میآمد،اصل«غیر الف،الف نیست»نیز به مثابه اصلی ذهنی و ماتقدم و شرط فهم محسوب میشد.
3-اما حتی اگر این تفسیر از سخن قدما را بپذیریم که قضایای ضروریه و دائمه قالبهای بنیادی فاهمه محسوب میشوند و انکار یا اثبات آنها معنا ندارد و بهعبارت دیگر از شرایط صدق و کذبشان نمیتوان پرسید،باز هم جای تأمل و تحقیق و پرسش باقی میماند."