Abstract:
شعر عاشقانه از گونههای اشعار غنایی است که در آن،شاعر به بیان احوالات و عواطف شخصی خود میپردازد.اگر بخواهیم شعر عاشقانه را در عبارتی موجزتر تعریف کنیم،باید بگوییم که شعر عاشقانه بیانی هنری است که در آن شاعر/عاشق در مقام نهاد«سوبژه» به توصیف و ستایش معشوق خود در مقام موضوع«ابژه»مبادرت میورزد.برای ترسیم این گونه بیان هنری،در تغزلات پنج شاعر نوپرذاز:«نیما،شاملو،فروغ اخوان و سپهری»،از توصیف اجمالی غزل دوره مشروطه ناگزیریم.چون غزل مشروطه،خود ادامه فرم غزلسرایان قدیم تاریخ ادب ماست،شرحی هر چند کوتاه در باب مفهوم و معانی تغزل در شعر گذشته نیز خواهیم آورد.«جنبش رمانتیسم»بیشک در بار آوری و پرورش عاشقانههای شاعران جدید،نقش بسزایی داشته است.بخش«تغزل معاصر»به ترسیم خطوط کلی تغزلات شاعران نوپرداز-که متن کار را تشکیل میدهند-میپردازد.«بیان هنری»در متن مقاله به ترتیب با عناوین تغزل نیما،تغزل شاملو،تغزل فروغ،تغزل اخوان و تغزل سهراب از نظر خواننده خواهد گذشت.
Machine summary:
"و این نکته خود حاصل نگاه نو و دیگر گونهای است به انسان و هستی از دریچه
سایه 97) در آخر این نکته را نیز باید یادآور شد که چهره معشوق غزل معاصر همچون
بسیارکم است؛به طور کلی از معشوق ناب مرد که از دیدگاه یک زن تصویر شده باشد،کوچکترین خبری تا زمان فرخزاد نیست و تغزل گذشته ایران را از این نظر
در این شعر نیز چون اغلب شعرهای غنایی نیما
شاید همین ابهام عاشقانه موجود در این شعر است که آنرا
جلوات تازهتری در شعر شاملو داده است و هم شاعر را از این رهگذر،عاشقی دیگر
چنانکه در شعر آمده است شاعر تمنای کامجویی از معشوق مرد خود را باز گفته
یکی فرهنگی است که فروغ در ارائه تصاویر این شعر از آن بهره میجوید.
توصیف شاعر از معشوق خود را در این شعر باید نوعی
فرخزاد موجود است،فروغ این شعر را در کنار شعرهای دیگر خود که اغلب دارای
اخوان در این شعر عاشقانه هم به تمامی نتوانسته است خود را از قید کلماتی که رنگ
فضای این شعر را به درجهای از واقعیت نزدیک کرده است که گویی خواننده نیز
در این شعرها شاهد حالات تحیر توأم با نوعی آرامش عاشق/شاعر در برابر اینگونه جدید معشوق در شعر نو فارسی هستیم.
کاملا زمینی و متأثر از جنبش سطحینگر رمانتیکهای آن دوره دارد؛بدین سبب است که عاشقانههای او در این دفتر رهاورد تازهای در سطح تخیل عاشقانه ندارد.
این مجال اندک جمع بندی کنیم،تخیل و به طور کلی شعر عاشقانه او شعری است گریزان،"