Abstract:
چهارده قرن از ورود اسلام به سرزمین ایران می گذرد.در طول این مدت،بین اسلام و ایران از ابعاد مختلف،از جمله از نظر فرهنگی،تعاملات گسترده ای صورت گرفته است.این موضوع را محققان و صاحبنظران تحلیل نکرده اند؛و تحلیل ها براساس نوع نگرش ها و عقاید آنها،متفاوت و در مواردی متعارض است. ضرورت مطالعات جدید و تحقیق دربارهء تعامل فرهنگ ایرانی با دین اسلام، راهی است برای بازشناسی منتقدانهء میراث گذشتگاه و نیز دستیابی به شناختی نسبی از روند تلفیق متعادل گونهء دو فرهنگ با یکدیگر.در این پژوهش تلاش شده است به این پرسش های اساسی پاسخ گفته شود:چرا پس از ورود اسلام به ایران،هیچیک دیگری را نفی نکرد؟محورها و زبان مشترک این دو فرهنگ چه بود؟فرهنگ ایرانی درتماس با اسلام،چه تغییراتی کرد؟ اهداف این پژوهش عبارتنداز:شناخت برخی از ابعاد حیات فرهنگی ایران پس از اسلام که بهویژه در قرن دوم هجری شکل گرفت؛دیگر اینکه پذیرش اسلام توسط ایرانیان،چه عناصری از فرهنگ ایرانی را بیشتر تحتتأثیر قرار داد و اسلام چگونه از فضای فرهنگ ریشهدار ایرانی بهرهبرداری کرد.
Machine summary:
"(آربری،6631:362) اشکلات عدیدهای اینگونه نظریات بر کسانی که با تاریخ ایران و اسلام آشنای دارند،پنهان نیست؛از جمله اینکه خاندانهای مستقل محلی ایرانی اکثرا شیعه نبودهاند یا اینکه در قرون نخستین هجری که حاکمیت اعراب بر ایران نمود بیشتری داشته،تشیع در ایران بسیار محدود بوده است و تا قرن های بعد بیشترین فعالیتها در مذاهب اهل سنت را ایرانیان کردند.
از آنجا که در این مدت در مواردی درگیریهای نظامی بین اعراب و ایرانیان،سرنگونی ساسانیان،شکلگیری بعضی قیامها و نهضتها و سرکوب آنان اتفاق میافتد،برخی ممکن است دچار این سوءبرداشت شوند که همهء آنچه در این زمان بین ایرانیان و اسلام وجود داشته،در این حوزه بوده است؛حال آنکه با دقت نظر میتوان دریافت که این موضوعات،بین حکومت ساسانی و یا بخشی از ایرانیان با اعراب،خلافت اسلامی،بعدها حکومت بنی امیه و سرانجام حکومت بنی عباس بوده است؛و به شکلی دیگر،بهویژه در حوزهء فکر و اندیشه، به تدریج بین ایرانیان و اسلام تعاملی منطقی و عقلانی شکل گرفت که محصول آن از ابتدای قرن سوم در تمدن اسلامی نمایان شد.
از جملهء این سؤالها چنین است:آیا واقعا موضوع حقانیت حضرت علی(ع)و اهل بیت پیامبر(ص)که شیعیان مطرح میکنند،به خاطر تقدسی است که ایرانیان از قدیم برای شاهان خود قائل بوده اند، حتی اگر افرادی با چنین نگرش خون پرستانهای یافت میشدند؟چگونه بود که اینان تشیع را برگزیدند،حال آنکه معتقدات آنها به عباسیان نزدیکتر بود؟با اینکه از مباحث مذکور نیز میتوان به ضعف استدلالهای مربوط به ارتباط بین عقاید ایران قبل از اسلام و تشیع پی برد،لازم است تذکر داده شود که اصولا موضوع خلافت حضرت علی(ع)از زمان سقیفه مطرح بود نه از دوران پیوستن موالی به تشیع."