Abstract:
احیا و تجدد ایران توسط سلسله ای جدید صورت گرفت که کانون آن فارس بود، یعنی همان سرزمین باستانی جنوب غربی ایران، که قریب به هزار سال پیش نخستین قبایل قوم پارس در آن مستقر شده بودند. تخت شاهنشاهی به دست سلسله ای افتاد که خود را وارث هخامنشیان معرفی میکردند. قیام اردشیر اول علیه اشکانیان، تنها به معنی نقطه عطفی در تاریخ ایران نیست، بلکه شکافی در روابط خارجی با روم محسوب می شود. اردشیر به متصرفات پیشین پارتیها و اعلام فرودستی بسیاری از پادشاهان محلی قناعت نکرد، بلکه به عنوان جانشین پادشاهان بزرگ پیشین ایران دعاوی ارضی بسیاری را مطرح ساخت. او به متصرفات حکومت جهانی پیشینیان خود یعنی هخامنشیان گوشهی چشمی داشت. این وضع باعث گردید که روم دولت ساسانی را از همان آغاز حریفی جدی برای خود به حساب آورد، از اینرو ما شاهد جنگ و درگیری مداوم بین ساسانیان و رومیان هستیم که نهایتا در زمان خسرو انوشیروان موقتابا پیروزی ایرانیان خاتمه پیدا می کنند. در این مقاله با استناد به منابع به این موضوع پرداخته شده است
Machine summary:
"این وضع باعث گردید که روم دولت ساسانی را از همان آغاز حریفی جدی برای خود به حساب آورد، از اینرو ما شاهد جنگ و درگیری مداوم بین ساسانیان و رومیان هستیم که نهایتا در زمان خسرو انوشیروان موقتابا پیروزی ایرانیان خاتمه پیدا می کنند.
هرمز دوم ظاهرا به جنگی بینتیجه دست زد و به غرب لشکر کشید، احتمالا برای اینکه انتقام شکست ننگین پدر خود نرسی را، که خود نیز شاهد آن بود، بگیرد (وینتر، 1386: 21) شاهپور دوم: گسترش اختلافات با روم بعد از آذر نرسی، بزرگان که در این هنگام قدرت واقعی را در دست داشتند؛ چون ظاهرا از خاندان نرسی دیگر کسی که شایستهی سلطنت باشد باقی نمانده بود و احتمالا برای آنکه خودشان مدتی بدون دغدغه حکومت کنند، تاج بر سر نوزاد هرمزد دوم که بعدها شاهپور دوم نامیده شد، گذاشتند (یعقوبی، 1382: 198).
شاهپور پس از پایان دادن به کار اعراب و آسوده خاطر شدن از جانب دشمن شرقی و حل مسایل داخلی، ناچار بود به مسأله روم و ارمنستان و دشواریهای ناشی از عهدنامهی نصیبین که بین جدش نرسی با امپراطور دیوکلیسین امضاء شده بود و یک لکهی ننگ برای خاندان او محسوب می شد که در نتیجه آن، قسمت اعظم ایالات غربی از دست ایران خارج شده بود، توجه کند (زرینکوب، 1364: 449).
روابط سیاسی روم شرقی با ایران در زمان بهرام گور پس از مرگ یزگرد اول، پسرش بهرام پنجم، معروف به «بهرام گور»؛ که در حیره تحت سرپرستی پادشاه لخمی تربیت شده بود به ایران آمد و حکومت را از خسرو نامی که از سوی بزرگان به سلطنت رسیده بود، گرفت (طبری، 1362: 616 )."