چکیده:
احمد اکبرپور(1349) با سبک و شیوه ی روایتی پست مدرنش در داستان های کودک و نوجوانان خود، تحول عظیمی را در ادبیات کودک معاصر کشورمان ایجاد کرده است. در داستان های او معمولا رابطه ی جالبی میان نویسنده، شخصیت ها به خصوص قهرمان داستان و حتی خواننده وجود دارد که باعث متمایز شدن کارهای او شده است. مفهوم قدرت در تمامی عرصه های زندگی اهمیت بسیاری دارد و در ادبیات کودک نیز به وضوح بیش تری یافت می شود؛ چون نویسندگان ادبیات کودک اغلب بزرگسال هستند. اما گاهی نویسندگان ادبیات کودک در آثار خود روابط قدرت سلسله مراتبی را می شکنند و به این ترتیب، به خوانندگان قدرت و امید بیش تری می دهند. این نویسندگان اغلب به صورت ناخودآگاه از تکنیک ها و روش های توانمندسازی بهره می گیرند. این مقاله سعی دارد نویسندگان ادبیات کودک را با این تکنیک ها آشنا کند تا آن ها بتوانند آگاهانه در توانمندسازی خوانندگانشان سهمی داشته باشند. با استفاده از تئوری توانمندسازی برگرفته از الیشوا سادان (2004) و مناسب کردن این تئوری برای ادبیات کودک، نگارندگان این مقاله داستان های من نوکر بابا نیستم، غول و دوچرخه، و رویاهای جنوبی اکبرپور را از دیدگاه توانمندسازی بررسی می کنند. در پایان شگردهای توانمندسازی که اکبرپور از آن ها بهره گرفته است، معرفی می شوند.
Ahmad Akbarpour (1970) is an Iranian writer of children’s and young adults’ fiction who has been highly influential in the domain of Iranian modern children’s literature due to his postmodern narrative style. He has published many novels in which there always exists an interesting relationship between the writer and the characters. The issues of power and empowerment play a very important role in everyday life. The adults are likely to impose their dominancy over the children using all their power either by punishment or other familiar ways. The writers of children's literature-mostly being adults themselves-include these issues in their works. However، there are some writers who sometimes try to break the hierarchical power relationship between adults and children in order to empower the children. In this paper، the researchers have used Elisheva Sadan's theory of empowerment mentioned in her، Empowerment and Community Planning: Theory and Practice (2004)، and have applied this theory to Akbarpour’s three works: I Am Not Dad’s Servant (Man Nokar-e Baba Nistam)، Ghoul and the Bicycle (Ghul va Docharkhe) and The Southern Dreams (Royahaye Jonubi). Finally، the paper introduces some empowering tactics that Akbarpour has employed.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله نویسندگان افزون بر معرفی مفهوم توانمندسازی و راهبردها و روشهای آن میکوشند این مهفوم را در برخی از آثار احمد اکبرپور بررسی کنند و در نهایت این پرسش مطرح میشود که آیا اکبرپور به عنوان یک نویسندهی کودک و نوجوان معاصر توانسته است قهرمانهای داستانی خود را توانمند سازد و به این ترتیب، این مفهوم را به خوانندگان خود القا سازد؟ اگر پاسخ مثبت است، ایشان از چه راهبردها و روشهای تئوری توانمندسازی بهره جستهاند؟ ممکن است تکنیکها و روشهایی که اکبرپور در آثار خود بهکار بردهاند، خلاقانه و تازه باشند و به این ترتیب نویسندگان دیگر و حتی خوانندگان میتوانند از آنها آگاهی یابند؛ زیرا نوشتن امری خلاقانه است و با استفاده از تئوری توانمندسازی نویسندگان میتوانند هر چه بیشتر و به بهترین شکل از خلاقیت خود استفاده کنند.
اما جنبهی دیگر قدرت که همان توانمندسازی است، به عنوان تئوری در ادبیات کودک بررسی نشده است.
اما همانطور که در مبحث توانمندسازی اشاره شد، فرد ضعیف- در اینجا داوود، هم به عنوان نوجوان و هم شخصیت اصلی داستان- باید قدرت این را داشته باشد تا با منبع قدرت- در اینجا پدر- مواجه شود و با قدرتی که رهبر - نویسنده- به تدریج به او میدهد، به شخصیتی توانمند تبدیل شود.
این مهارت از دیدگاه تئوری توانمندسازی در ادبیات کودک بسیار مهم است؛ چون این تنها راهبردی است که نویسنده به عنوان رهبر میتواند پیام خود را به کودکان و نوجوانان برساند.