چکیده:
بذرهای افراطگرایی در اسلام، از آغازین سالهای آن و با ظهور گروههایی همچون خوارج، افشانده شد و به مرور، بارورتر گشت. امروزه، گروههای تکفیری با اقدامات خشونتبار گسترده، به نماد افراطگرایی تهدیدآفرین در سطح جهانی تبدیل شدهاند و به وحشت همگانی از طریق ترور کمسابقه دامن زدهاند؛ بهگونهای که در این راستا، اغلب افراد و گروهها را از دم تیغ میگذرانند(مسئله)؛ موضوعی که نیازمند پژوهشهای بیشتری است. این نوشتار درصدد پاسخ به این پرسش است: "بر اساس تحلیل گفتمان، تاثیر دستگاه استنباطی گروههای تکفیری بر عملکردشان چیست؟(سوال) فرض بر این است: برداشت ظاهرگرایانه و گزینشی از نصوص،مولد عملکرد افراطی این گروههاست(فرضیه)؛ از این رو، تبیین دلایل و ریشههای خشونتورزی آنها،مقصدی درخور توجه است(هدف). مقاله حاضر درصد است با تحلیلی گفتمانی (روش) توضیح دهد این نوع برداشت، منجر به غیریتسازی و غیریتپروری دوگانه موحد و مشرک می گردد. غیر و دیگری، سبب ایجاد جامعه و نظام ناسالم شده و در نتیجه، این گروهها ادعا میکنند که در پی ایجاد نظام و جامعهای پاک (خلافت اسلامی به سبک اسلاف) به عنوان دال مرکزی غایب و هژمون کردن آن از طریق جهاد علیه دیگری و طرد آنها هستند؛ امری که در بطن خود،خشونت را به مثابه امری گریزناپذیر، تولید و بازتولید میکند(یافته).
The seeds of Extremism in Islam were planted from their early years and with the emergence of groups like Khawarij، and gradually flourished. Nowadays، Takfiri groups، with extensive violent actions، have turned into the symbol of threatening extremism in the world and have created public horror through unprecedented terrorism; in such a way that in this regard، they kill most individuals and groups; (Problem) an issue which needs more research and investigations. The present paper seeks to answer the following questions: Based on discourse analysis، what is the impact of the interpretive system of Takfiri groups on their function? (Question) It is assumed that: superficial and selective interpretation of texts is the cause of the extremist function of these groups; (Hypothesis) therefore، explaining the reasons and roots of their violence merits attention. (Objective) The present paper، using discourse analysis (Methodology)، seeks to explain that this kind of interpretation results in dual antagonism of the monotheist and polytheist. Antagonism results in corrupted society and system and consequently، these groups claim that they are after a pure society and system (Islamic Caliphate in style of predecessors) as the absent nodal point and hegemonize it through jihad against others and rejecting them; an issue which within itself creates violence as an inevitable issue. (Finding)
خلاصه ماشینی:
"او شیعیان را گروهی شیطانی و گمراه خواند و آنان را همچون خنجری توصیف کرد که اسلام و مسلمانان را زخمی کرده است؛ بنابراین، این گروه تهدیدی بزرگ و خطرناک و نزدیک است که تنها از طریق جنگ میتوان آن را نابود کرد (Ibid, 2015: 15) بر اساس تحلیل گفتمانی، گروههای تکفیری با تأکید بر هویتی ممتاز برای خویش-که از دستگاه فکری آنان سرچشمه میگیرد- فهم دیگران را از اسلام، ناصحیح میانگارند.
به عبارتی، حذف یا پاکسازی غیر (افراد، جامعه و حکومت)، تنها از طریق جهاد و قیام، مبارزه و پیکار مسلحانه و رادیکال، میسور و مقدور است و هر نوع روشی غیر از آن، سستی، قصور، نقصان، ترس و وازدگی قلمداد میشود، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان جهان اسلام، جهاد را تنها زمانی واجب میدانند که سرزمینهای اسلامی مورد تهدید و هجوم قرار گرفته باشد (جهاد تدافعی)؛ همچنین جهاد دارای قواعد خاص خود (همچون عدم کشتار غیرنظامیان) است؛ اما تکفیریها به هیچ یک از این قواعد پایبند نیستند.
به عبارتی، دال مرکزی مسلط و موجود، دچار بحران و بیقراری شده و با مدلولهایی چون جهل، کفر، شرک، بیایمانی و فساد و نابرابری و محرومیت، مفصلبندی و تعریف میشود؛ و این امر، آنها را با حسی نوستالژیک 1 به سمت دال مرکزی غایب یا فضای اسطورهای (خلافت اسلامی به سبک اسلاف خود) -که با داشتن مدلولهایی چون امنیت، نظم، عدالت و برابری، اقتدار، تعلق، پاکی، ابهت و شأنیت، مرتفعکنندۀ این معایب است- سوق میدهد که با بازنمایی آن، درصدد ایجاد تغییر در وضع موجود و هژمون کردن نظم مورد نظر خود میباشند و در این راستا، تبدیل معنای آنها به نشانهای تثبیتشده، به منزلۀ طرد تمامی معانی اجتماعی دیگر (شیعیان و مسیحیان و..."