چکیده:
هدف : هدف این پژوهش بررسی رابطه بین اشکال ارائه ثانویه با میزان یادگیری مستقل دانش آموزان بود. روش : روش تحقیق توصیفی و از نوع همبستگی است . جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر پایه ی دوم دوره ی اول متوسطه ناحیه ١ همدان در سال تحصیلی ٩٤-٩٣ بود که تعداد کل آنها ٣٦٧٦ نفر به تفکیک ١٦٥٧ نفر دختر و ٢٠١٩ نفر پسر بودند. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای و جدول برآورد حجم نمونه کرجسی و مورگان تعداد ٢٤٦ نفر به تفکیک ١١١ نفر دختر و ١٣٥ نفر پسر به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار اندازه گیری پرسشنامه سنجش میزان یادگیری مستقل ، موسسه ی پژوهش و یادگیری مستقل و مادام العمر و پرسشنامه محقق ساخته سنجش اشکال ارائه ثانویه بود. برای سنجش روایی ابزارها از روش روایی محتوا استفاده شد و روایی ابزارها از منظر صاحب نظران قابل قبول گزارش شده است . با استفاده از آزمون آلفای کرونباخ میزان پایایی پرسشنامه یادگیری مستقل ٠/٨٥١ و میزان پایایی پرسشنامه اشکال ارائه ثانویه ٠/٨٧٨ محاسبه گردید. برای تجزیه وتحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی فراوانی، درصد، میانگین ، انحراف معیار و جداول و آزمون های آمار استنباطی ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شده است . یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که بین همه اشکال ارائه ثانویه به جزء بازخورد و میزان یادگیری مستقل دانش آموزان رابطه مثبت و معنیدار وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد که میزان یادگیری مستقل دانش آموزان از طریق شرح و بسط های زمینه ای، پیش نیاز و شکل ارائه قابل پیش بینی است نتیجه گیری: با استفاده از اشکال ارائه ثانویه میتوان خود آغازی، مسئولیت پذیری و استقلال دانش آموزان را در فرآیند یادگیری افزایش داد.
خلاصه ماشینی:
"٥. بحث و نتیجه گیری نتایج پژوهش نشان داد که بین اشکال ارائه ثانویه یعنی شرح و بسط زمینه ای، پیش نیاز، حافظه ای، کمکی، شکل ارائه به جزء شکل بازخورد و میزان یادگیری مستقل دانش آموزان رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد یعنی با افزایش اشکال ارائه ثانویه ، میزان یادگیری مستقل دانش آموزان نیز افزایش یا کاهش مییابد همچنین نتایج نشان داد که می توان بر اساس شرح و بسط های زمینه ای ، پیش نیاز و شکل ارائه میزان یادگیری مستقل دانش آموزان را پیش بینی کرد اما میزان یادگیری مستقل دانش آموزان بر اساس شرح و بسط های حافظه ای، کمکی و شکل بازخورد قابل پیش بینی نیست نتایج این پژوهش تا حدودی با نتایج پژوهش های ساکناسیس ، لانگستون و کامسون (٢٠١٤) که نشان دادند روش پروژه محور میزان یادگیری خودراهبر را افزایش میدهد؛ ویتبرید، اندرسون ، کالتمن ، پیج ، پاسترناک و مهتا (٢٠٠٥) که نشان دادند اگر روش های آموزشی و رویکردهای آموزشی مناسب باشند کودکان نیز قادر به مستقل شدن در یادگیریشان هستند؛ اندرسون ، کاتمن ، پیج و ویتبرید (٢٠٠٣) که نشان دادند فعالیت های کلاسی و راهبردهای یاددهی عملی تأثیر قابل توجهی بر رشد استقلال کودکان دارد؛ یافته پژوهش پاتن ، چو و رایگلوث (١٩٨٦) که نشان دادند کوتاه ترین مسیر برای تدریس موضوع های پیچیده ، نظریه نمایش اجزاء است ، پژوهش زارعی زوارکی، بدلی و امیر تیموری (١٣٩٢) که نشان دادند با استفاده از نظریه نمایش اجزاء میتوان میزان یادگیری و یاد داری دانش آموزان را بهبود بخشید؛ پژوهش لطیفی (١٣٩٢) که نشان داد میزان دستیابی به اهداف سطح یادآوری و کاربرد در گروهی که توسط الگوی مریل آموزش دیده بودند بیشتر از گروه کنترل است ؛ یافته پژوهش حاجی پروانه (١٣٩١) که نشان داد محتوای درسی طراحی شده بر اساس الگوی مریل تأثیر معناداری بر یادگیری داشته و باعث پیشرفت در یادگیری میشود؛ پژوهش خلیلی (١٣٨٧) که نشان داد شرح و بسط های حافظه ای و کمکی در تعمیق یادگیری و ترغیب یادگیری خودانگیخته تأثیر دارد و همچنین با پژوهش نادی و کاظمی (١٣٨٤) که دریافتند در یادگیری خود راهبر دانش آموزان میتوانند به طور مستقل کار کنند، هدف گذاری نمایند و زمانشان را مدیریت کنند، همخوانی دارد."