چکیده:
«تربیت جنسی» به معنای فراهم آوردن زمینه رشد بهنجار و به دور از انحرافات غریزه جنسی، یکی از ساحت های هشت گانه تربیتی است که با توجه به حساسیت های ویژه آن، نیازمند بینش و دانش است؛ امری که از دیرباز مورد توجه ادیان مختلف بوده. اسلام نیز با طبیعی خواندن خواسته های جنسی و مخالفت با رهبانیت، بر محوریت ساحت های معنوی تاکید ورزیده و ارتباط سالم را بسترساز عبادت خدا خوانده است. بازکاوی تمایزهای جنسی و جنسیتی مرد با زن و ارائه دستورات عملی متناسب با آن، همچنین ارائه سازوکاری متناسب با مراحل رشد و رهنمودهایی لازم برای توفیق در آموزش های جنسی، از دیگر بایسته های تربیتی در مسیر رشد بهنجار غریزه جنسی است. این نوشته بر آن است تا به این پرسش اساسی پاسخ دهد که بایسته های دانشی و بینشی در تربیت جنسی از دیدگاه قرآن، با تکیه بر دیدگاه مفسران فریقین چیست؟ بدیهی است که این پاسخ گویی، بر پایه روش تفسیری مقارن و با استفاده از منابع تفسیری دو مکتب صورت می پذیرد.
خلاصه ماشینی:
تربیت جنسی آدمی، به معنای رهایی از هرگونه جهت دهی و نظام بخشی به آن تفسیر شده و این خود باعث می شود که جهت دهی غریزه جنسی در قالب ضوابط اجتماعی، عفت ، تقوا، روابط انسانی و اخلاقی، منافی با آزادی و آرامش روحی افراد و عامل بسیاری از بیماری های روانی، از جمله کینه ها و عداوت ها شمرده شود؛ در حالی چنین رویکردی انسانی که افزون بر بعد حیوانی، از بعد فرشتگی و الهی برخوردار است ، خود عامل بروز بسیاری از بیماریهای روانی و ناهنجاری های اجتماعی است .
به دیگر سخن باید گفت که بخشی از پیشینه موضوع مرهون ادیان الهی است ؛ چنان که شریعت یهود به ازدواج زودهنگام ، روابط جنسی و عاطفی مناسب و رعایت حقوق زن در خانواده ، تشویق نموده است و مسیحیت نیز افراد جامعه را به رهبانیت و کنترل شدید این غریزه و در نتیجه سرکوب کردن آن فراخوانده است .
از این روایت و امثال آن دانسته میشود ازدواج که در حقیقت وسیله هدایت شهوت جنسی آن هم در اوج جوانی است ، صرفا برای دفع شهوت نیست ؛ بلکه اسلام از طریق کنترل و تربیت غریزه جنسی در اندیشه فراهم آوردن بستر مناسب برای رشد سالم جنسی، شناخت و انتظار درست از هویت جنسی، ارضای صحیح و بهنجار آن ، و پیش گیری از انحرافات جنسی و ایجاد زمینه پاکدامنی در جامعه است (فقیهی، ١٤٢٩: ٢٦-٢٩) هدف نهایی نیز عبادت خدا به عنوان هدف اساسی آفرینش است که فرمود: و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون (ذاریات : ٥١/ ٥٦).