چکیده:
با تتبع در آثار تفسیری جهت رسیدن به تاویلات عرفانی دو روش کلی وجود دارد؛ اول روش کشفی الهامی که مختص به صاحبان ذوق و اهل کشف و شهود است که مدعیاند حقایق باطنی کتاب تکوین و کتاب تشریع را شهود کرده و تطابق کامل بین این دو کتاب را با تمام وجود در درون خود، حس کردهاند و لذا از آیات قرآنی حقایقی را میفهمند که دیگران از فهم آن عاجزند. روش دوم، کاربست روشهای فنی عمومی است، بدین معنا که حتی کسانی که اهل کشف و شهود نیستند بهوسیله این روشها بتوانند به برخی از معانی باطنی قرآن راه پیدا کنند و حتی اگر حقیقت آن را هم نفهمند، بتوانند از طریق قواعد و مبانی مورد پذیرش عموم مردم به آن علم پیدا کنند.
محقق قونوی از هر دو روش برای فهم نصوص دینی بهره برده است. لیکن بیشترین تاکید مقاله حاضر، بر روش فنی عمومی وی است چرا که این روش میتواند مورد استفاده عموم متفکران اسلامی واقع شود. به نظر نگارندگان مبانی این روش تفسیری قونوی را میتوان به سه دسته کلی تقسیم نمود: مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و زبانشناختی. این نوشتار ضمن تبیین این مبانی درصدد تبیین این نکته است که روش تفسیر عرفانی قونوی مبتنیبر اصول استواری است که در کنار جهتگیری عرفانی و توجه به جنبههای باطنی و معنوی و کشف اسرار و اشارات، از نگرش زبانشناختی در تفسیر آیات و احادیث نیز غفلت نکرده است.
خلاصه ماشینی:
بههرحال اگرچه تفسیر در حیطة ظاهر الفاظ برای درک مراد خدای متعال راه دارد و معنای مشهور از تفسیر نیز همین است (سیوطی، 1416ق، ج1: 435)، منتهی اگر بپذیریم قرآن کریم و وحی الهی دارای معانی طولی است میتوان از واژة تفسیر برای کشف این نوع معانی که از آن به تفسیر باطنی یا عرفانی قرآن نام میبریم نیز استفاده کرد و تفسیر را به دو قسم تفسیر معانی ظاهری و تفسیر معانی باطنی تقسیم نمود.
اگرچه کنه و هویت حقیقت وجود یا همان ذات غیب الغیوبی نیز مدرک و مفهوم و مشهود و معلوم هیچکس نخواهد بود و هیچ اسم و رسم و تعدد و کثرت و تعین و تمایز و حدی ندارد (قونوی، 1374: 19) اما همین وجود، وقتی از مقام اطلاق تنزل کند، مظاهر و تعیناتی بهعنوان تجلیات او ظهور پیدا میکند که از این تعینات تعبیر به «چینش نظام هستیشناسی عرفانی» شده است.
با این مقدمه این حقیقت آشکار میشود که برای کلام الهی یعنی قرآن کریم نیز، که در عالم ماده، صورت الفاظ بهخود گرفته، حقیقتی است که اصل آن در مراتب بالاتر قرار دارد و از آنجاییکه کلام مظهر و آشکارکنندة علم حقتعالی است، لذا علم حق نیز در جمیع مراتب و تعینات خودنمایی میکند.