چکیده:
بررسی شیوههای ترجمۀ قرآن و بیان نقاط قوت و ضعف آنها میتواند برای مترجمان فعال در این عرصه راهگشا بوده و دانش ترجمۀ قرآن را بالندهتر و پویاتر نماید. از آنجایی که هدف از ترجمۀ قرآن فهم بهتر آن در زبان مقصد است، در این پژوهش به شیوۀ توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر نظریۀ مقصدگرای لادمیرال (1994م.)، که شامل مولفههایی چون جابهجایی، افزودهسازی و تفسیر حداقلی برای درک بهتر خوانندۀ مقصد است، ترجمۀ مهدی الهی قمشهای از پانزده جزء دوم قرآن واکاوی شده است تا ضمن ارزیابی انطباق این نظریه بر ترجمه، میزان موفقیت مترجم در ارائه ترجمهای روان و سلیس در مقصد نیز سنجیده شود. نتایج تحقیق به این نکته اشاره دارد که در این ترجمه مولفههای افزودهسازی، تفسیر حداقلی و ناهمگونسازی نظریه لادمیرال بیشترین بسامد را دارا میباشد. مترجم با هدف مقصدگرایی و افزودههایی که جهت درک و فهم بهتر خواننده آورده، ضمن روانسازی متن، ترجمه را از متن اصلی قرآن بلندتر ساخته تا جایی که میتوان این ترجمه را یک تفسیر مختصر از قرآن تلقی کرد.