چکیده:
کردهاند.آنان از این راه توانستهاند اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود را با بیانی دیگر،بازبتابانند. یکی از رویکردهایی که در آن میتوان به گونهای ژرف و گسترده موضوع بازآفرینی اسطورهها را بررسی و تحلیل و گرایشهای سیاسی،اجتماعی و فرهنگی شاعران گذشته و معاصر را در آفرینش اسطورهها نقد و ارزیابی کرد،«نقد تطبیقی»است.در این رویکرد،با بیان نمونههایی از بازآفرینی اسطورهها،در شعر برخی از شاعران معاصر و مقایسهء آنها با شاعران گذشته،میتوان کارکردهای اسطوره در جهان سنتی گذشته و جهان معاصر و نقش اسطورهها در نشان دادن آرمانخواهیهای انسان گذشته و معاصر را بررسی کرد.در چنین پژوهشی حتی روی آوردن شاعران معاصر به بازآفرینی اسطورهای و گرایش به بهرهگرفتن از عناصر حماسی و اسطورهای در مقطع زمانی واحد نیز میتواند بسیار آموزنده باشد. اسطورهها که در اصل رؤیای جمعی و قومی انسانها هستند از خلاقیتهای قومی سرچشمه گرفتهاند.شعر نیز برخاسته از نهان آدمی و به نوعی،بیانگر رؤیای جمعی یک قوم است.شعر و اسطوره در رؤیای شخصی و جمعی و کهن الگوها یکسان هستند.رؤیاهایی در محدودهای خاص،که در فرهنگ جامعه دیده میشوند.حضور حماسهها و پیوند تنگاتنگ آنها با اسطورهها،نشان آرمانخواهی جامعهای است که اسطوره را آیینه و بازتاب رؤیاهایش قرار داده است. «بازآفرینی اسطوره»ها در شعر،زیباترین و هنرمندانهترین کاربرد اسطورهپردازی است.با بازآفرینی اسطورهها،جهان اساطیری جولانگاه تخیل و آفرینش شاعر و نویسندهء اسطورهپرداز میشود تا گذشته و حال را پیوند دهد و از این راه دریافتها و استنباطهای اجتماعی و سیاسی را به خواننده نشان دهد و بسیاری از نیازهای فرهنگی و هنری انسان امروز را برطرف کند.شاعران پیشین و معاصر،همواره در بازآفرینی اسطورهها توانمند بودهاند.آنها عناصر اسطورههای مختلف را با هدف دستیابی به عناصر جدید اسطورهای تلفیق کرده و به هم آمیختهاند و به کمک اسطورهپردازی،اسطورهها را به روزگار خود نزدیک
خلاصه ماشینی:
"با بازآفرینی اسطورهها،جهان اساطیری جولانگاه تخیل و آفرینش شاعر و نویسندهء اسطورهپرداز میشود تا گذشته و حال را پیوند دهد و از این راه دریافتها و استنباطهای اجتماعی و سیاسی را به خواننده نشان دهد و بسیاری از نیازهای فرهنگی و هنری انسان امروز را برطرف کند.
بازآفرینی اسطورهها در ادبیات توجه به پیوند بین اسطوره و ادبیات،بهویژه شعر در میان منتقدان و نظریهپردازان جدید کم و بیش دیده میشود،به گونهای که نورتروپ فرای،اسطوره را با ادبیات یکی میدانست و معتقد بود که اسطوره«یکی از اصول ساختاری و سازمان دهندهء قالب ادبی است و یک صورت مثالی،عنصر اساسی تجربهء ادبی فرد است»(گورین،0731:081).
اینگونه شعر معاصر حماسی،از تبلیغات و فریادهای کاذب و رفتارهای ژورنالیستی به دور است و از نوعی مسئولیت اجتماعی سرچشمه میگیرد و چون از یک سو فضای حماسی شعر ایجاب میکند که عمدتا دارای زیرساختهای سنتی باشد و از سوی دیگر، بنا به دلایل سیاسی امکان طرح مضامین حماسی در چارچوب مفاهیم نو وجود نداشت، ازاینرو در شعر نو حماسی،مسائل روز به صراحت چندان مطرح نبوده و شاعر به گونهای غیرمستقیم کوشیده است مضامین حماسی را با مسائل معاصر خود پیوند بزند.
سیاوش کسرایی در منظومهء دیگر خود با نام خون سیاوش با بهرهگیری از زبانی روان و کاربرد صور خیال متنوع و لحنی پرشورتر،از عناصر شعری گوناگونتر در بیان درونمایهای حماسی کامیابتر است: ماه،غمناک راه،نمناک ماهی قرمز افتاده بر خاک در مجموع درونمایهء سیاسی و اجتماعی شعر سیاوش کسرایی در زمینهای حماسی و اسطورهای شکل گرفته و لحنی که بیانگر شور شکوهمند اسطورهای است از شعر شنیده میشود: با آن همه سلاح با آن همه ستوه با آن همه گلوله که بر پیکر تو ریخت ارنستو!"