خلاصه ماشینی:
"آری پیش از سهروردی در باب عشق سخنان بسیاری گفته شده بود،اما نوشتن داستانی بلند در باب عشق و عناصر مرتبط با آن(حسن و حزن)و نیز بیان اطوار و احوال آن در ذیل آن سابقه نداشته است.
آن ملائک جمله عقل و جان بدند جان نو آمد که جسم آن بدند از سعادت چون بر آن جان برزدند همچون تن آن روح را خادم شدند ای هزاران جبرئیل اندر بشر ای مسیحان نهان در جوف خر ای هزاران کعبه پنهان در کنیس ای غلطانداز عفریت و بلیس جالب اینجاست که در این رساله علی رغم تعلق خاطر وافر عشق و حزن به حسن،وی از آنان دوری گرداند و سهروردی (به تصویر صفحه مراجعه شود) استغنا میجوید.
نقل است که شیعب مکرر از شوق حق نابینا میشد و مجددا به وی بینایی داده میشد به وی اعتراض کردند و گفتند باری کم گری،تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از غمی ور عاقبت این چشم من،محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کاو نیست لایق دوست را پس از ذکر واقعه حزن،سهروردی به بحث از حرکت عشق به مصر و همراهی با زلیخا سخن میگوید:«وزان سوی دیگر عشق شوریده قصد مصر کرد و دو منزل یک منزل میکرد تا به مصر رسید و همچنان از گرد راه،به بازار درآمد،و لوله در شهر مصر افتاد."