چکیده:
در مثنوی، غیب ارتباط و پیوند عمیقی با عالم شهادت دارد. از دیدگاه مولوی، غیب با آنکه صورت مجرد دارد اما نشانهها و تأثیر آن را در عالم عینی میتوان مشاهده کرد. قلمرو بیکران غیب در پهنۀ عالم عینی نیز حضور دارد و کل پدیدههای عالم، دارای بعد غیبی هستند و کمال و اعتبار خود را از بعد غیبی خود کسب میکنند. مولوی غلبۀ غیب بر عالم شهادت و ارتباط آن دو را از طریق تمثیل در مثنوی نشان داده است. ارزش انسان نیز، به عنوان اشرف مخلوقات، ناشی از قوای غیبی وجود او، نظیر عقل، جان و دل است. جمادات نیز دارای بعد غیبی هستند و ذرهای از عالم شهادت از نفوذ عالم غیب به دور نیست. قرآن، احادیث، کلام اشعری و تجربۀ عرفانی، منابع اصلی اندیشۀ مولوی دربارۀ غیباند. طرح مباحثی نظیر قضا و قدر، جبر و اختیار، فنا، رضا، توکل و ... در مثنوی، ریشه در اعتقاد مولوی به سریان غیب در عالم شهادت دارد.
خلاصه ماشینی:
بعد غيبي ، سبب کمال حيات انساني مي شود و اگر بعد غيبي نبود انسان و حيـات او به کمال نمي رسيد، زيرا از ديدگاه عرفا آنچه سبب کمال هستي مي شود بعـد غيبـي وجود انسان ، نظير: عشق ، دل ، جان و عقل است ، لذا بحثي که از غيب در مثنوي طـرح مي شود امر ذهني و دست نيافتني نيست بلکه با آنکه اوج غيب در ارتباط بـا ذات پـاک خداوند و صفات او قرار دارد و فهم در توان هر عقل و دلي نيست ولي بعد و کرانة ديگر غيب ، متصل به عالم شهادت و در ارتباط با آن است و در تکامل و تعالي هستي مـادي نقش اساسي دارد و اين مرتبه از غيب براي همة انسان ها قابل درک و فهم است .
دسـت پنهان و قلم بين خـط گـــــزار اســـپ در جــــولان و ناپيدا ســوار (دفتر٢، ابيات ١٣٠٠-١٣٠٤) اسباب و علل نيز، که زندگي دنيوي بر مدار آن مي چرخد، هيچ تأثير و اعتباري از خود ندارند بلکه آفريده شده اند تا خلق گمان کنند که زندگي آنان از طريق اسباب و علل و بر اساس نظام عليت اداره مي شود، حال آنکه در حقيقت اين گونه نيست بلکه سرتاسر قرآن بيانگر بي تأثيربودن اسباب و علل در زندگي انسان هاست و آنچه که زندگي آنان را اداره مي کند اراده و مشيت خداوند است که لحظه به لحظه در کائنات سريان مي يابد و امور عالم را انتظام مي بخشد و تأثيري را که مي خواهد در وجود اسباب مي آفريند، لذا در اصل ، ارادة غيبي برآفرينش حکومت مي کند و عالم و عالميان مطيع قدرت غيبي اند، هرچند در ظاهر، اسباب و علل و اصل عليت نيز برکار و تأثيرگذار هستند.