ملخص الجهاز:
وی نوشته بود:«برای نیما امتیاز اقدام بدرهم شکستن سلاسلسنن شعر گوئی بسبک قدیم باید محفوظ بماند و همچنین در ایننیز شکی نیست که اشعار او و دیگرانی که به این طریق فکر خود راسرودهاند مراحل بدوی را طی میکند.
چگونه میتوان گفت اثری مراحل بدون خود را میگذراند،در حالی کههنوز از نمونههای نهایی هیچ نشانهای در اختیار نداریم؟چرا و در چهمعنایی این تجربهها«بیثمر»به نظر میرسند؟و سنجههای ما درارزیابی نوآوری چیست؟نامه نیما به طبری،کوششی است برای طرحاین پرسشها و جست و جوی یافتن راههای پاسخ به آن.
اگر به اعتبار اتومبیلهای کنونی میتوانچنین ارزیابی نمود که ساخت ارابه آتشی در روند تکامل اتومبیل،گامی به پیش بود؛این داوری درباره شعر فارسی چه صورتی خواهدداشت؟آیا میتوان با اشاره به جایگاه شاعران نوپرداز انگلیسی یافرانسوی زبان به حکمی چنین کلی درباره شعر فارسی رسید؟یا باتکیه بر سنجههای سنتی زبان و شعر فارسی درباره آن به داورینشست و از«نقص و سستی»آن سخن گفت؟پاسخ مارکسیستیبه این پرسشها،منفی است.
این جمله،پاسخی است به آن بخش از نوشته طبری که فاصله تمثیلی پانصد،ششصد سالۀ ابو حفص سغدی تا سعدی و حافظ را برای بازگویی فاصلۀشعر نیما با شعر آرمانی و ایدهآل به رخ کشانده بود.
طبری و تکاملگرایان هم دوره او در سنجش دگرگونیهای شعرفارسی به این دیدگاهها پایبندی چندانی نداشتند و به ناگزیر،نیمابرای آن که بیبنیادی داوری آنان را نشان دهد،پرسش دیگری را درپیش مینهد:اگر شعر نو خو را با روشنیای بسنجد که در جهان هنروجود دارد و نمونههای دلپذیری از کمال در برابر داشته باشد،-و خودتأکید میکند که این نمونهها بسیارند،هر چند در نگاه مدعی کوچکبه نظر آیند؛-آنگاه،«چرا مدتهای آنقدر طولانی در انتظار[باید ماند]تا جوجهای زبانبسته پرندهای زیبا شده و به آهنگ دلکش بخواند؟»(یوشیج،همان،ص 611).