Abstract:
محمود درویش و قیصر امینپور هر دو از شاعرانی هستند که در آثارشان هویّت - چه اجتماعی و چه فردی - رشد، بلوغ و تبلور ویژهای یافته است؛ تعهّد اجتماعی و معنابخشیدن به آرمانهای فرمی و ساختاری یک شعر، از اجزاء جدانشدنی شعر متعهّد بوده است؛ بهطوری که بسیاری از منتقدان هدف نهایی شعر را تحقّق همین تعهّد دانستهاند. وجود هویّتهای فردی و جمعی در شعر، زمینهساز بروز آرمانهای شخصی و اجتماعی میشود که شاعر بهوسیلۀ آنها همزادپنداری خود با جامعه و مخاطب خاص را بهنمایش میگذارد. محمود درویش و قیصر امینپور هردو از هویّتهای جمعی خود، برای حفظ ارزشهای جامعه و روحیۀ انقلابی، نهایت استفاده را بردهاند تا جایی که بسیاری از شاخصههای محتوایی آثارشان از زاویة دید این گرایش، قابل تحلیل و تطبیق است. عشق به وطن، مقاومت و مبارزه، نوستالژی جمعی، تاریخ یک ملّت و... از ارکان قابل لمس این نگاه است. درکنار این واکنش متعهّدانه، هویّت شخصی نیز توانسته خود را - نه در حدّ هویّتهای جمعی - پررنگ سازد؛ امّا بستر رشد و نموّ آن هرگز نتوانسته به طورکامل، خود را به شخص و روحیۀ فردی محدود سازد و شاعر همیشه در مسیر میل به اجتماع و خروج از هویّت شخصی گام برداشته است.
Mahmoud Darvish and Qaisar Aminpour are both poets in whose works identity, both social
and individual, have found special growth, maturity and crystallization; social commitment
and giving meaning to the formal and structural ideals of a poem have been inseparable
components of committed poetry; as many critics have considered the ultimate goal of
poetry to be the fulfillment of this commitment. The existence of individual and collective
identities in poetry pave the way for the emergence of personal and social ideals by which
the poet demonstrates his identification with society and a specific audience. Mahmoud
Darvish and Qaisar Aminpour have both used their collective identities to preserve the
values of society and the revolutionary spirit, so much that many of the content
characteristics of their works can be analyzed from the point of view of this tendency. They
are comparable with the love for the homeland, resistance and struggle, collective nostalgia,
the history of a nation, etc. that are the tangible pillars of this view. In addition to this
committed response, the personal identity has also been clarified - not as a collective
identity; but the context of its growth and development has never been completely limited to
the individual spirit, and the poet has always taken a step towards the desire to socialize and
leave the personal identity.
Machine summary:
محمود درویش و قیصر امینپور هردو از هویّتهای جمعی خود، برای حفظ ارزشهای جامعه و روحیۀ انقلابی، نهایت استفاده را بردهاند تا جایی که بسیاری از شاخصههای محتوایی آثارشان از زاویة دید این گرایش، قابل تحلیل و تطبیق است.
درویش بهمثابة شاعری شناختهشده و جهانی بارها نقد و بررسی شده و امینپور بهعنوان شاعری میهنی و میانهرو - محتوایی و فرمی - مورد تأیید شاعران متفاوت فارسیزبان بوده است؛ امّا ازمنظر شاعران متعهّد و رفتارشناسی شعر آنها در حوزۀ «هویّت شخصی» و «هویّت جمعی»، تاکنون شرح تطبیقیای صورت نپذیرفته است و با مصداق آوردن آثارشان میتوان تصویر روشنتری از این خصوصیات ارائه داد.
ضرورت، اهمّیّت و هدف شاعر بهعنوان جزئی از جامعۀ انسانی، هم دغدغههای فردی و هم دغدغههای جمعی بسیاری را در طول زندگی خود میتواند داشته باشد و این رویکردهای شخصی و جمعی نهتنها در بسیاری از موارد، برآمد هویّت ذاتی او است؛ بلکه میتواند تحت تأثیر فعل و انفعالات و وقایع و حوادث کوچک و بزرگی باشد که در زندگی شخصی یا اجتماعی وی رخ داده است.
شایگانمهر و عموزاد مهدیرجی (1392) حیات شعری امینپور و درویش را ازمنظر سه دورۀ انقلابی و حماسی، رمانتیک و دورة درونگرایی یا انعکاسی، بررسی کردهاند؛ میتوان به رسالهها و پایاننامههایی همچون فقیه عبداللهی (1394) اشاره کرد در آن، شعر آزادی این دو شاعر بهعنوان سلاحی برای مبارزه با دشمن متجاوز و بیدادگر بررسی شده و نگارنده، آن را سازة زیباترین و پایدارترین سرودههای آنها میداند.