خلاصة:
در این مقاله، کوشش می شود به چگونگی تولید و درک معانی پیدایشی از سوی نویسنده و خواننده در شعر سپید از منظر بوطیقای شناختی نگریسته شود. نظریه ای که چارچوب لازم را برای این کار فراهم می آورد، «هم آمیزی مفهومی» است که ژیل فوکونیه و مارک ترنر (1998 و 2002) پیش نهاده اند. برخلاف رویکردهای فرمالیستی که صورت اثر را در کانون توجه قرار می دهند، در نظریه های شناختی، معنا و فرایندهای مفهومی در پس پشت صورت آثار در مرکز توجه قرار می گیرند؛ فرایندهایی همچون انطباق، نگاشت و فرافکنی. کاربست نظریه هم آمیزی مفهومی در بررسی تحلیلی و توصیفی شعری از گروس عبدالملکیان نشان می دهد نظریه مزبور به خوبی از عهده توصیف و تبیین شناختی چگونگی آفرینش و خوانش آثار شعری برمی آید؛ بدین ترتیب که برپایه نظریه نام برده می توان هر شعر را آمیزه یا مجموعه ای از آمیزه های مفهومی به شمار آورد که نویسنده آن ساخت و پرداخت کرده است و خواننده نیز جهت درک و تفسیر معنای پیدایشی حاصل از این آمیزه یا آمیزه ها باید به بازسازی شبکه ادغامی نهفته در پس پشت آن ها بپردازد. در این مقاله ، کوشش می شود به چگونگی تولید و درک معانی پیدایشی از سوی نویسنده و خواننده در شعر سپید از منظر بوطیقای شناختی نگریسته شود. نظریه ای که چارچوب لازم را برای این کار فراهم می آورد، «هم آمیزی مفهومی » است که ژیل فوکونیه و مارک ترنر (١٩٩٨ و ٢٠٠٢) پیش نهادهاند. برخلاف رویکردهای فرمالیستی که صورت اثر را در کانون توجه قرار می دهند، در نظریه های شناختی ، معنا و فرایندهای مفهومی در پس پشت صورت آثار در مرکز توجه قرار می گیرند؛ فرایندهایی همچون انطباق، نگاشت و فرافکنی . کاربست نظریة هم آمیزی مفهومی در بررسی تحلیلی و توصیفی شعری از گروس عبدالملکیان نشان می دهد نظریة مزبور به خوبی از عهدة توصیف و تبیین شناختی چگونگی آفرینش و خوانش آثار شعری برمی آید؛ بدین ترتیب که برپایة نظریة نامبرده می توان هر شعر را آمیزه یا مجموعه ای از آمیزههای مفهومی به شمار آورد که نویسندة آن ساخت و پرداخت کرده است و خواننده نیز جهت درک و تفسیر معنای پیدایشی حاصل از این آمیزه یا آمیزهها باید به بازسازی شبکة ادغامی نهفته در پس پشت آنها بپردازد.
ملخص الجهاز:
"کاربست نظریة هم آمیزی مفهومی در بررسی تحلیلی و توصیفی شعری از گروس عبدالملکیان نشان می دهد نظریة مزبور به خوبی از عهدة توصیف و تبیین شناختی چگونگی آفرینش و خوانش آثار شعری برمی آید؛ بدین ترتیب که برپایة نظریة نامبرده می توان هر شعر را آمیزه یا مجموعه ای از آمیزههای مفهومی به شمار آورد که نویسندة آن ساخت و پرداخت کرده است و خواننده نیز جهت درک و تفسیر معنای پیدایشی حاصل از این آمیزه یا آمیزهها باید به بازسازی شبکة ادغامی نهفته در پس پشت آنها بپردازد.
درواقع ، این فرایند کامل سازی است که از طریق عملکرد انتقال طرحوارهای ویژگی «سیاه» را- که می تواند بخشی از دانش پیش زمینه ای مربوطبه «کاغذ» باشد- به درون آمیزه می آورد و در کنار «لحظه » قرار می دهد و موجب پیدایش ساخت یا معنای تازهای در آن می شود؛ یعنی «لحظة سیاه» واحدی از زمان است که درعین حال ویژگی واحدها یا اشیاء مکانی مانند سیاه بودن یا پارهپاره شدن را داراست ؛ هرچند در عالم واقع بازبست رنگ به زمان و واحدهای زمانی موضوعیت ندارد."