ملخص الجهاز:
"ولی از همین نظریه و تأکید بر اهمیت استفاده از زبان و پیام قابل درک به منظور کمک به فراگیری پیچیدگیهای دستوری توسط خود زبانآموز،می توان استفاده کرد وو با افزودن بر میزان تمرینات فعالیتهایی یک که کاربرد معنادار زبان دوم را میطلبد در کلاس(که اغلب تنها جایی است که زبانآموز فرصت برخورد با اطلاعات زبانی را دارد)«یادگیری»را با «فراگیری»توأم نمود.
وی پیشنهاد مینماید به جای اینکه باهدف تدریس مستقیم دستور زبان بافت را واحدهای زبانی را متلاشی کنیم و از اینجا و آنجا جملاتی بیربط که تنها وجه مشترکشان وجود ساختار بخصوصی است گردآوری و بهعنوان تمرین به زبانآموزان تحویل دهیم بهتر است هروقت که در مکالمه یا متن مورد مطالعه نکات دستوری قابل بحثی پیش میآید از آنها استفاده کنیم و توجه زبانآموزان را به ساختار موردنظر و ارتباط آن با ساختارهای دیگر و واژگان به کار رفته در متن جلب نمائیم تا زبانآموز با حداقل کمک و راهنمایی بتواند فرصیههای پیشین خود را درباره مقولههای مختلف دستوری و کاربرد واژهها مورد تجدیدنظر قرار داده و آنها را به تدریج به حالت تکامل یافته و نهایی نزدیکتر سازد.
به این ترتیب هم ویژگیهای ارگانیک زبان حفظ خواهد شد و هم مطالب دستوری با بسامدی طبیعی و با فرصت تمرین و تکرار متناوب،توأم با بسط و گسترش تدریجی به صورتی که آن را«مارپیچ تصاعدی»نامیدیم مورد بحث قرار خواهد گرفت این پیشنهاد تلاشی است آشکار برای تلفیق نظریهها«ویلکینز»و«کراشن»با حفظ کلیت زبان و تأمین زمینه مساعد برای جلب توجه به ویژگیهای گفتمان تا ضمن برخورد طبیعی با زبان و استفاده از متنهای منسجم و اصیل که واژگان و نفشهای زبانی را نیز در بر خواهد داشت بتوان در حد اعتدلال به نکات دستوری هم توجه نمود."