ملخص الجهاز:
"عکاس پرسید:«میخواهید عکس بگیرید؟» نزدیک میز ایستاد،چند قطره آب از چترش روی موازییکهای شطرنجی چکید.
عکاس عینکاش را روی میز گذاشت و چشمهایش را مالید.
پرسید:«نمونهء عکس را دارید؟» مرد گفت:نه.
-پس چهطور میخواهید پیدایش کنید؟ نوک تیز مداد را روی دنبالهء ابوری عکس پسر جوان دواند.
پرسید:«همان کارمند بانک که فولکس آبی رنگ داشت؟» مرد ذوقزده گفت:«بله،خودش است.
گفت:«خب؟» مرد به پایین نگاه کرد و با نوک کفش روی موزاییکها ضربدر کشید.
عکاس پرسید:از آشناهایشان هستید؟ مرد گفت:خواهش میکنم پیدایش کنید،کار واجبی است.
-خواهش میکنم؟ عکاس سربلند کرد و گفت.
عکاس خم شد و دو کشو را بیرون کشید و روی میز مدور میان اتاق گذاشت.
مرد اولین پاکت سفید را بیرون کشید و درش را باز کرد.
چارپایهء چوبی کوچکی را که گوشهء اتاق بود برداشت و کنار میز گذاشت و رویش نشست.
-اگر اینجا عکس انداخته بود باید میان اینها پیدایش میکردید.
عکاس سرش را بلند کرد و مرد را دید."