ملخص الجهاز:
"فکر این که بیبی بفهمد او به گونش تلفن کرده،عرق خنکی روی پیشانیاش نشاند.
کاغذ و مداد را که روی عسلی بود برداشت و ادامه داد.
کاغذی را که روی عسلی بود در دستش مچاله کرد و ساکت ماند.
دوباره همان اتاق نیمه تاریک میروی،به یاد میآوری که شب گذشته از خواب پریدهای،احساس کردی چیزی روی لحافت حرکت کرد،تکان خوردی.
میترسی آن موجود ناآشنا بار دیگر بیاید و روی لحافت حرکت کند،و امشب شاید روی صورتت هم بیاید.
ولی نه،چیزی نرم و لغزنده بود،وقتی خواب بودی آمده بود روی لحافت،بیدار که شدی،تکان که خوردی، به سرعت از دریچهء پنجره بیرون رفته بود.
در خواب میبینی که چیزی مثل یک مرغ با پرزهای سیاه و نمناک از پنجره داخل اتاقت میشود و به سراغت میآید،میخواهی فریاد بزنی،اما صدا از گلویت بیرون نمیآید.
دندانهای تیزش را درون لحافت فرو کرده و آن را میجود،دست به طرف چوب میبری،اما هرچه جستوجو میکنی آن را نمییابی."