ملخص الجهاز:
"جیغ ویلن مسعود بهارلو چه سبیل خوش فرمی دارد.
ولی حالا که فکرش را میکنم میبینم چهقدر سبیل به او میآید،انگاه که آفریده شده فقط برای او.
مگر میشود بدون او؟سرش را تکان میدهد یاد وقتی میافتم که مادرش مرده بود.
ویلن که میرفت زیر چانهاش،توی خانه نبودم دیگر.
تمام جیغهای سازش توی سرم است.
همانی بود که با آرشه جیغ تولید میکرد و چه قدر این دست دوست داشتنی بود.
توی این سالها،مرهم تمام زخمهایم بود.
فقط درخشاش چشمهایش کافی بود تا وقتی دلتنگ میشدم خلقم سر جا بیاید.
فقط خرماییهایش به تمام دنیا میارزید.
خیلی دوست داشتم،سازش را اینجا،برای آخرینبار،برایم مینواخت و جیغ آن توی گوشم طنین میانداخت.
دستهای از خرماییهایش از گوشهء روسری سفیدش افتاده است بیرون با صدای فسی،در اتوبوس بسته میشود.
شما چهطور این قدر تحمل کردهاید آقای دکتر؟ -شاید هم مسخرهام کنید،با میز و صندلی و تلویزیون حرف میزنم."