ملخص الجهاز:
"آشکار است که هر متنی به واسطهی هویت ساختاری و کنش ارتباطیای که با مخاطب برقرار میکند،شناخته میشود و از همینجاست که همواره نشانههای تکوینی آن متن بر چیزی دلالت میکند که در معرض آشکارهگی و استحاله قرار دارد.
در (به تصویر صفحه مراجعه شود) افسانههای قدیم،عاشق کسی است که معشوق را با هستی برابر میگیرد و بنابراین با برجستهسازی یک سوژهی واقعی-که کارکرد نمادین دارد-حسیت خودش را به جهان و برابر نهادهی آن-مرگ-اعلام میکند.
موقعیت عاشق به چگونهگی بازتاب این حسیت،وابسته است و ما در بررسی چند متن عاشقانه کلاسیک و معاصر،همین موضوع را دنبال میکنیم و این که آیا یک پدیدار متنی میتواند دال بر حسیتی هستیمند باشد یا آنکه در این فرایند مبادلهای،تقلیلی صورت میگیرد که حالت بنیادین کنش حسی را دچار آسیب میکند؟در واقع بحث ما حول محور واقعیت/بازنمایی-متن/آشکارهگی متمرکز است و از این زاویه است که موجودیت متنهای عاشقانه و چگونگی تاریخی شدنشان، اهمیت پیدا میکند."