ملخص الجهاز:
"» با خودم گفتم شاید بهتر باشد بروم به همان جایی که«والتر»بود و در این مورد از او سؤال کنم؛همین کار را هم کردم-ولی او آنجا نبود.
پرسید:«چی شده؟واسه چی از مدرسه اومدی؟» نزدیکش شدم تا به او بگویم که روماتیسم التهابی دارم ولی فکر کردم که بهتر است این کار را نکنم.
وقتی در طبقهء بالا بودم چندان به این مسأله فکر نکرده بودم ولی وقتی به طبقهء پایین که او آنجا بود رفتم،و گفتم حالم بهتر شده و او فقط گفت خوشحال است و فورا به کارش ادامه داد،دوباره دردم شروع شد.
همهء مردم همیشه میگفتند که روی فواره باید پوشانده شود ولی این کار انجام نشده بود.
وقتی به آنجا رسیدم فکر کردم بهتر است زیاد نزدیک لبهء آن پیشامدگی مرتفع ننشینم.
لباس خشک تنم کردم و برای شام رفتم طبقهء پایین-و بعد ناگهان خواستم در بروم که البته این کار تمام روزم را خراب کرد."