ملخص الجهاز:
"هنوز نمیدانم متولد اول فروردینم یا چهارشنبهسوری ولی در نهایت اینجا هم همان قضیهء فریم صفر و یک هست هرچند که دیگر شورش را درآورده باشم.
بعدها چون بچهء درسخوانی نبودم نظر پدرم عوض شد و (به تصویر صفحه مراجعه شود) دستها و کمربندها از پیمان هوشمندزاده نگاهی از پنجره معتقد بود حتی عمله هم نمیشوم.
اواخر دوران سربازی تصمیم گرفتم با نوشتن داستان«نمیخواهم عمله بمانم»شر این قضایا را از سرم کم کنم ولی بعداز مدتی فقط چند تایی داستان داشتم که توهم نویسندگیم را بیشتر کرده بود.
فقط آرام گفته بودم«آدم بیادبی هستی»همین و بعد از مجله انداختم بیرون،پولم را ندادند و هنوز فکر میکردم«گلی به جمال اصولم»یا مثلا وقتی در گزارش روز بودم باز با همان اصول فقط آرام گفته بودم«...
حالا بعد از چند سالی پراکنده و چند سالی مداوم کار در مطبوعات،هرچند فهمیدهام که اصول احمقانهام جواب نمیدهد ولی هنوز خرفهم نشدهام و مهمتر از همه اینکه فهمیدهام که آدم پپهیی هستم ولی فقط چقدرش را نمیدانم."