ملخص الجهاز:
"com همشاگردی گام مینهادم به سوی او،گل سرخ نیم شکفتهای در دستم سواره گشتم،از آنکه راه درازی در پیشبود در چماچم پلکانها،از این چاله به آن چال همکلام چندین بانوی سایهسرشت نقش فرش گشته بود،میهمانهاش پذیرایی میکرد گردنش به سپیدی سرهء صاف سوسن زن گفت خواهش میکنم کنارم اینجا زانو بگذار میخواهیم از نیکی و زیبایی بگوییم نیک قریحه زنی بود و اشعار پریشان وصفی میسرود اینها در سرزمین دیگر رخ میداد و در سدهای از یاد رفته کلاه دانشآموزی به سر میگذاشت آراسته با دندانهای گرگ و نماد مخمل دوخته مکتب خانهمان بیتردید به خانه بخت رفته،سه کودک داشت چه کسی میتواند پی این جزئیات را بگیرد؟ رؤیایم آیا میگوید که میخواستمش؟ یا تنها برای پیکر پیشیناش دریغا میکشیدم؟ ازاینرو به سرم زد،استخوانهای پخش پخشش را بشمارم آیا بدان سبب که واپسین بازمانده دارودسته جوانان سده پیشین هستم؟ پاکنهادی درون یکی از فرورفتگیهای خفه تار «دانستک» نمیدانم در حوالی«آرخانگلسک»یا «قزاقستان؟» میبایست در گورستانی در«روسا»به دست خاک سپرده میشد گرچه بالهای سرنوشتی شوم از شهر بیرونش راند بیگمان حالا چرا او،دستگیرم نمیشود گمان ندارم بازش میشناختم در خیابانی شلوغ (به تصویر صفحه مراجعه شود) و خویشتن را میپرسم از چهرو اینقدر کژاندیشانه خشت روی خشت استوار گشته آنسان که زندگی پشت پرده جاخوش کرده،مرگ یکهتاز واقعیت گردیده است بدرود«پیوره ویشوونا»،پندار ناخواسته حتی نام کوچکت را به یاد نمیآورم."