ملخص الجهاز:
"بره بلند شد،تعظیم کرد و گفت: -با منید آقا گرگه؟ -بله.
تو از آب این رودخانه خوردهای و آن را گلآلود کردهای.
بره از ترس لرزید و گفت: -خواهش میکنم آقا گرگه!من اصلا از آنجا آب نخوردم.
آب اگر هم گلآلود بشود،به سمت پایین رودخانه میرود.
گرگ،کمی به بره نزدیک شد و گفت: -بله.
بره گفت: -آقا!من واقعا متأسفم که یکی قبلا دلخورتان کرده،اما آن یک نفر من نمیتوانم باشم.
به خاطر اینکه من فقط چهار ماه است که به دنیا آمدهام.
چشمهایش را تنگ کرد و گفت: -درباره خرابی این چمنها چه داری بگویی؟زمانی این علفها تا شانههای من میرسیدند،اما تو جنایتکار شکمو،هرچه را بود،درو کردی و خوردی.
بره گفت: -دلم نمیخواهد بیادب باشم،اما این هم نمیتواند کار من باشد.
گرگ گفت: -درست است.
من نمیتوانم به خاطر گلآلود کردن آب رودخانه،یا برای بیاحترامی پارسالات یا به خاطر خوردن همه علفهها بخورمت.
گرگ گفت: -با این حال،هدف تو این بوده که آرامش اینجا را به هم بزنی."