ملخص الجهاز:
"من ترکش کردم چون میدانستم او بدون من هم خوشبخت است.
* ایرانی:پیادهرو لیلی بنی هاشمی ساعت شش صبح است.
هوا در مجاورت باغ سفارت همیشه این موقع صبح حسابی خنک است.
دو صندلی کوچک تاشو، چاپگر کوچکم،کتری برقی برای چای ساعت ده و از همه مهمتر یک بسته دستمال.
روبهروی یکی از صندلیها مینشینم،لپتاپم را روی پایم میگذارم و گوشه پیادهرو منتظر میمانم.
فقط کمی باید منتظر باشم تا نفر اول به خود جرأت دهد.
به این ترتیب مشتری اولم را پیدا میکنم.
برای فرم بعدی باید گواهی و مستندات مالی خود را ارائه دهند.
حالا باید برای آخرین قدم،دلایل خود را کاملا توضیح دهند.
همه فوقلیسانسها دارن برای دکترا میخونن.
چای درست میکنم.
کمی زیر سایه درختان بلند سفارت که شاخههایشان را از روی دیوار بلند سفارت به سمت پیادهرو دراز کردهاند استراحت میکنم.
دور دوم مشتریهای ساعت ده و نیم تا ظهر برای رفع نقص مدارکشان میآیند."