ملخص الجهاز:
"کتاب:ادگار آلنپو،نابغهء پریشانخیال *فریبا حاجدایی بیتردید چیزی که ما مردم را به هم نزدیک میکند و یا خوانندگان داستانهای کوتاه را به طرف آثار ادگار آلنپو میکشاند این است ک ه همگی باید بمیریم.
در این شکی نیست که او هم مانند دیگر نویسندگان موفق،مواد خام داستانهایش را از تجربههای مستقیم خود میگیرد،ولی این به آن معنا نیست که او خودش همان است که مینویسد و اگر اینطور نیست پس او کیست؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) ادگار آلنپو به سال 9081 به دنیا میآید.
جان آلن هیچ وقت نمیتواند ادگار را چون بچهء واقعی خود دوست بدارد و همین صدمهء شدیدی به روح ادگار وارد میکند و برعکس زن آلن،نامادری ادگار،تا میتواند لوسش میکند و این نازپروردگی از او یک بچهننهء مادام العمر میسازد.
ادگار هجده ساله میخواهد به تنهایی با دنیا روبهرو شود و به آلن ثابت کند که میتواند روی پای خودش بایستد.
قصد او این است که کشور جوان امریکا صاحب ادبیات ملی شود و به همین دلیل به هنگام نقد نه با کسی تعارف تکهپاره میکند و نه نان قرض میدهد.
ادگار هرچه در اجتماع و محیط کاری تلخ و گنددماغ است در خانه تا بخواهی شیرین و دوستداشتنیست؛او قدر خانوادهء تازهیافتهاش را میداند و دست آخر با دخترخالهء بچهسال خود که نصف خودش سن دارد ازدواج میکند.
بعد از مرگ ویرجینیا ادگار متوجه موقعیت بد خود در نیویورک میشود،او که همیشه در حال بحث و جدل با منتقدان و ملانقطیهای نیویورکی بوده متوجه میشود که قافیه را باخته است."