ملخص الجهاز:
"یقه گرد بود اما یک پارگی روی گودی گردنش آن را به شکل عجیبی درآورده بود که کمی طول میکشید تا جلو و عقب زیرپوش و یقهاش مشخص میشود.
به ناچار کنار دیوار کاهگلی نیمه ویران ایستادم و مدتی منتظر پدر ماندم چهقدر، نمیدانم؛با اینکه گوشم از صدای هوهوی باد پر بود و چشمم از گرد و غبار، جرأتی به خود دادم و از بین ترکی که دیوار تا کمر دوتا کرده بود نگاهی به آنطرف انداختم.
هرجا که ترکی روی دیوار بود میدیدمش و مثل اینکه در خلأ باشم برای لحظهای گروپگروپ قلبم و صدای نفسهام را نمیشنیدم.
نمیدانم چهطور ولی خودم را یکباره در میان درختها دیدم،به اطرافم نگاه میکردم که صدایی سرم را به طرف خودش گرداند،زنی بود که به نظر میآمد از روی دیوار پریده است اینطرف.
اما پدرش دیگر خیلی پیر بود و بغل کردن هم بلد نبود."