ملخص الجهاز:
"کار هرکس نیست خرمن کوفتن نوشتهء آرش وزیرنظامی 32 ساله،دانشجوی رشتهء تئاتر خب،حالا برویم سراغ داستان کوتاه که قرار است آقای بهارلو وقتی بخواند خوشش بیاید و چاپش کند.
داستان باید از سه قسمت تشکیل بشود.
دوم،گرهافکنی و سوم،پایان،که خدا را شکر این داستان همهء موارد را به درستی دارد.
حالا دقیقا پشت دیوارهای سیمانی پادگان بود.
احساس میکرد هوای بیرون پادگان طراوت بیشتری دارد.
به طرف خانه راه افتاد و بعد...
هوای تابستان از هرمی که داشت گونههای برجستهء بیتا را گلگون کرد.
بیتا با چشمان از ترس دریده اطرافش رانظاره کرد،و آنگاه بود که دریافت در کنار ساحل صامت چمخاله ایستاده است.
او حالا یک سوسک شده بود.
خب حالا چی بنویسم؟ راجع به زندگی خودم،شاید خوب بشود.
خب،علاقه داری که داری،اینکه نشد داستان.
اگه میخوای بریزم تو پاکت؟ آهای عباس آقا،اون کاغذارو بریز دور،به جای اینکه بنشینی چرت و پرت بخونی،بیا دم دخل مشتری رو راه بنداز!"