ملخص الجهاز:
"داستان:(بهاراتی موخرجی نویسنده کانادایی-امریکایی)من،زاده کلکته روح ادبی دنیا را دارم ترجمهء اسدالله امرایی بهاراتی موخری در سال 0491 در خانوادهیی متوسط از برهمنهای هندو به دنیا آمد.
بهاراتی موخرجی در مقدمهیی که بر شبها و روزهای کلکته مینویسد اشارهیی به انگیزههای خود در نوشتن دارد،میگوید باید یاد بگیریم که ضربه وارد کنم و این ضربه را به جا بزنم.
بهاراتی موخرجی به ادبیات مهاجرت بعد دیگری بخشید،به این معنی که ریشهء بنگالی-هندی خود را حفظ رده و توانسته است با زندیگ در کانادا و ایالات متحده کنار بیاید.
هر کدام از نقاشیهای دوران اکبرشاه چنان شلوغ است که از هر کدام میشود داستانهایی بیشمار درآورد و علاوه بر داستان فرعی حتی فرادستان Meta-fiction هر داستانی در مینیاتور اهمیت دارد،هر شخصیت فرعی در موقعیتی ویژه قرار مییرد که اگر آن را تکان بدذهم ترتیب صفحه به هم میریزد.
داستان منظرهء درباری را تحت تأثیر تعدادی از نقاشیهای دوران اکبرشاه نوشتهام،مخصوصا آن نقاشی که شاه را در لباس رزم کامل نشان میدهد که ارتش خود را آماده میکند تا درنبرد سهمگین به پیروزی برسد.
آیا بازار نشر از تجارب تازهء داستان نویسان مهاجر استقبال کرده است؟و آیا این استقبال تأثیر مثبتی منظره درباری نوشتهء بهاراتی موخرجی(به تصویر صفحه مراجعه شود) در کارتان داشته؟ ببینید،در سال 5891 تقریبا هیچ ناشری حاضر نبود «ظلمت»را چاپ کند زیرا پدیدهء ادبیات مهاجرت و داستان مهاجرت بازار نداشت.
برای همینهم میبینیم که حتی نویسندگان امریکایی هم فقط با کسانی آشنا هستند که در مجلات معتبر ادبی مثل نیویورکر مطرح شدهاند."