ملخص الجهاز:
"ایرانی:فقط پرداخت برگ وجود دارد محمد بهارلو داستان در مدار ارتباط معنا پیدا میکند؛اگرچه ممکن است این ارتباط،رسیدن به احساس مشترک میان نویسنده و خواننده،گریزنده و دیریاب باشد.
اگر میخواهیم در ارائهء کیفیت موضوع موفق باشیم و به پرداخت بزرگ دست پیدا کنیم چارهیی نداریم که مصالح داستانمان را از زندگی خودمان بگیریم،از آنچه از سرگذراندهایم یا بر سرمان آوردهاند،از خوابها و کابوسها و رؤیاها و آرزوهایمان،آنچه لازمهء کار است صداقت است،باید در تصویر کردن زندگی خودمان،در توهم خومان از این زندگی،صادق باشیم و البته صریح و جسور.
از این رو شاید داستان راهحلی برای بنبستهای زندگی نشان ندهد و نفرین و نکبت آمیخته به دردهای انسانی را مداوا نکند،اما آنها را به عمیقترین و عادلانهترین اشکال تصویر میکند.
گفتم: -عین اونا تو خواب مردن؟ -بابا دست مریزاد!شما که از چیزی نمیترسید؟ نگاهی به ساعت توی ایوان انداخت و گفت: -شما مأمورید؟ -به قیافهء من میآد که مأمور باشم؟ -غروبا دید چشمای من عالی میشه،میتونم از زیر لباسا همهچی رو ببینم."