ملخص الجهاز:
"سه شعر از رافائل آلبرتی و رد اسمیت برگردان گراناز موسوی رد اسمیت بگو آب بگو«پرنده»به جای«آب» چرا که پرندگان میخوانند برای هم دیگر و پرپر میزنند با زبان آب.
رافائل آلبرتی آن خدمتگزاران وفادار [در اقالیم غربت مینگرند مهاجران که چه بایدشان کرد؟نگاهشان کشیده تا دورها تا چگونه نانشان به کف آید؟] زبر و تلخ زمینهای غریبی که جا برای مردگان باز میکنند غصهدار غصهدارتر است اما رسیدن از آنچه پشت سر مانده به جا چه تلخی میچشد این دل در سکوت زمینی که از آناش نیست آنها فکر میکنند آنکه میرسد به دشمنی گندمزار آمده است.
] رافائل آلبرتی مرد زخمی -دستانت را به من بده خواهر که اینچنین مجروح میروم -بگو کدام دستمال را میخواهی از این همه صورتی یا به رنگ زیتونها؟ -دستمال قلاب دوختهیی میخواهم که چارگوشهاش طرحی از دل تو را دارد."