ملخص الجهاز:
"اولین شغلاش پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه،آگهینویسی برای یک موسسهء تبلیغاتی بود،او پنج سال به این کار مشغول بود.
نگارش اولین رماناش را در سال 6691 شروع کرد که چندین سال به طول انجامید،اما در این هنگام بود که برای اولین بار پی برد که توانایی نویسندگی دارد.
مرد:چی؟ زن:اینکه آدمها میتونن باهم زندگی کنن.
چطوری این کار رو میکنن؟ده،یازده و دوازده سال.
ده هزار غذا رو باهم تقسیم میکنن.
آدمها در طول یه عمر زندگی چی به هم میگن؟توی نحو هم مثل تلیه گیر میکنن،صداهای تکراری.
حرفهای بیمزه داشتم با خودم فکر میکردم که چقدر عجیبه.
چطوری این کارو میکنن و حوصلهشون از هم سر نمیره.
این چیزیئه که دنیا رو متلاشی میکنه.
چند هزار مرتبه میتونی به یه قیافهء خسته و فرسودهء تکراری نگاه کنی و دهانی رو که شروع به باز شدن میکنه تماشا کنی؟تا اینجا کار مشکلی نیست.
[مکث] مرد:هنوز این سرماخوردگیام خوب نشده.
[مکث] مرد:چه روز درازی."