ملخص الجهاز:
"اگر این مقدار ثابت نظری در همۀفیلمهای یک کارگردان وجود داشته باشد(همانطور که شخصیت او ثابت فرضمیشود)این امر بیشتر دلالت دارد بر این که هر فیلم مؤلف،مطابق نظریۀ مؤلف،وقتی که از سبک خود و محیط تولید جدا میشود،از ارزش یکسانی برخورداراست.
بیشباهت به مرد فیلنما و دان،به نظر میرسد که اثری از کسی باشد-دستکم در یک سطح ظاهری-کاملا تحت تسلط مواداش:جلوهها،که باید گفته شود:به وسیلۀ دیالوگ،بازیگری،میزانسن،دکور،ترکیببندی،تدوین و غیره به آنها دستیافته شده است،دقتی دارند که انسان را قانع میسازد که آنها دقیقاهمان چیزی هستند که لینچ میخواسته است».
نظم ستارهسازی و تألیف رابین وود،در فصل بعدی کتاباش،صحبت خود را ادامه میدهد و میگوید:«احتمالا،مهمترین پیشرفت اخیر در تئوری فیلم،گشایش اساسی به سوی بحثستارگان بوده است:ساختار پرسونا(نقاب شخصیت)،رابطه پیچیده بازیگری/شخصیت/تصویر،شیوهای که در آن ستاره عمل میکند و معانی پیچیدهای کهاو(زن یا مرد)در یک متن سینمایی معین بهوجود میآورد».
لینچ یک قاعدۀ ژانری رادر برداشتاش از یک صحنه انتخاب میکندهمان طوری که لنزی را برای تصویربرداری آن انتخاب میکند ژانر در اثر لینچ»بیانگر است نه محدودکننده جاناور،در«سینما و مدرنیته»میگوید: «لینچ»دقیقا با بازگشتن به گذشته،بسیار معاصر است راوی داستانهای پارودیک(نقیضهآمیز)با پژواک بیپایان در تاریخ فیلم کشورش اما کسی که ژانر را به تمسخر میگیرد،اسیر آن هم هست (به تصویر صفحه مراجعه شود)دایر بررسی میکند که چگونه یک شخصیت ستاره به واسطۀ تبلیغ،شهرت،فیلمهایش و تفسیرهای آنها ساخته میشود و چهگونه این شخصیت دورگۀپرسونا در یک اثر میتواند به خوانشهای مؤلفانه و ژانری یک فیلم تحلیل رود.
این مسئله توجه را به این نکته جلب میکند که شخصیتستاره یک عنصر در تولید است که میتواند خوانش یکفیلم را تحت تأثیر قرار دهد و بنابراین باید تحت تسلطمؤلف باشد اگر که او میخواهد مؤلف بودن خود را حفظکند."