ملخص الجهاز:
"رفت کنار پنجره و پرده کرکره را بالا داد.
»گرمم شده بود رفتم توی آشپزخانه.
خودش را مثل بچهها پشت ستون کنار پنجره قایم کرده بود.
»گفتم:«حسودیت میشه؟»صداش از اتاق خواب آمد:«ب ب به شوهرش؟»داد زدم:«حرفدهنت و بفهم»از اتاق بیرون آمددستش به شلوارش بودشلوارش را بالا کشید:«م مگه من چی گفتم؟»به پنجره نگاه کردم.
پنجره راباز کردم صدای پاهاش را که انگار پلهها را دو تا یکی میرفت پایین میشنیدم.
«یکمرد کلاه به سر روی یک گاو نشسته بود و به این طرف و آن طرف میرفت.
گردنش را مالید و گفت:«چیزی ن ن نمیخوای وا واسهخونه؟» پری محمد مهدی طالقانی گرمی هوا و عرق و لباس که به تنم چسبیده کلافهام میکند و دیگر هرچهمیکنم خوابم نمیبرد.
میروم داخل آشپزخانه و کلید برق رامیزنم پری روی صندلی نشسته و به دیوار روبهرو زل زده.
بوی تندی توی سینهام میپیچد وبطری خالی را روی میز میبینم.
مثل آدمهایمسخ شده چشمهایش روی صورتم مات میشود."