ملخص الجهاز:
"یعنی تعداد اشعار عاشقانهام بسیار کم استاما در زندگی واقعی مردم فکر میکنند ماجراهایزیادی دارم!اطرافیانم مرا بسیار خوشبخت و راضیمیپندارند اما واقعیت این است که من سخت تنها ومنزوی هستم.
حتی تصور دردو رنجی که آنها متحمل شدهاند برای منشکنجهآور است چهرسد به این شخصا از تونلزمان عبور کنم و از نزدیک شاهد بدبختیهاشان&%OGG072G% (به تصویر صفحه مراجعه شود)باشم.
این نشان میدهد توقعی که ازشعر داشتهام برآورده نشده است و این را فقطترجمۀ شعر میتوان فهمید نه ضمن خواندن آن اگرشعر قدرت کافی داشته باشد نمیگذارد من بخوابمیا به زندگی ادامه دهم،مرا به خود میخواند و واداربه ترجمه میکند.
من به تقدیم نامههای کتابهای شعر حساسام،آن راملاکی میدانم برای تعیین میزان صداقت یا غلوغششاعر،صفحۀ تقدیمنامه به اعتقاد من بیشتر ازشعرهای کتاب حرف میزند زیرا شاعر در این صفحه،بیدغدغۀ هنرنمایی،مخاطب واقعی خود را رومیکند و این مخاطب چه مادر و پدر باشد،چهمعشوق و چه هرکس دیگر حساسیتهای شاعر رابرای ما رومیکند و فضایی خودمانی میان شاعر وخواننده بهوجود میآورد.
زن از خود پرسید:راستی چرا؟ اما راستاش،خودش هم نمیدانست چرا نمیخواست بداند تنها حس میکرد کنار همسر و همبسترش دور میشود از خود،دورتر و دورتر صبح آن روز وقت اتوی پیراهن مردانه سرچشمۀ اندوهاش را یافت نمیتوانست با مردی زندگی کند که روحاش را چروک میکرد پدر دیگربار تازیانه را فرود آورد چرا؟؟؟ «زیرا من نمیتوانم پیراهنهای او را اتو کنم» چنین گفت زن با صدای آهسته خشم پدر سر ریز شد: «این همه خشکشویی هست در این شهر بزرگ!» «دیگر برنمیگردم به آن خانه» چنین گفت زن با صدایی که دیگر نمیلرزید."