ملخص الجهاز:
"باید ریشه این«عدم ارتباط»را کاوید و فهمید چرا داستان خوان«معمولی ایرانی»-مثلا با مدرک دیپلم دبیرستان-داستانهای خانمها«آلیس مونرو و کارسون مک کولرز را میفهمد»،اما مهندسان و کارشناسان هوشمند قادر به درک بسیاری از داستانهای نویسندگان هموطنشان نیستند؟آیا«باز»بودن داستان «مسبب»چنین پدیدهیی است؟ نگارنده مثل نویسنده آن متن معتقد است که داستان میتواند«باز»باشد، اما خود مقوله«باز»در عرصهء زیباشناسی-در اینجا ادبیات-معنای خاص خود را دارد.
اما آقای اکو ضمن اعتقاد به انواع تکنیکها و شیوهها(کولاژ،مغالطه، پارودی،مکان زدایی و زمان گسستی)(باز بودن اثر را با هرج و مرج واژگانی و گسیختگی ساختاری یکی نمیداند و ضمن رد عقیده درید!مبنی بر«بینهایت بودن برداشت»معتقد است که باز بودن«اثر»به این معنی نیست که هر معنایی به آن نسبت داده شود.
برای نمونه،به زبان خیلی ساده ذرهیی با انرژی یک الکترون ولت میتواند از بالای سدی با دو الکترون ولت عبور کند و این یعنی رد رئالیسم فیزیک کلاسیک و رد اصل علیت(موجبیت)بنابراین در دنیای کوانتومها چنین نیست که فیزیکدان[نویسنده]«هیچ اطلاع»دقیقی دربارهء این یا آن کمیت ندهد و در همان حال از دانشجوی فیزیک[خواننده]بخواهد که مکان یا سرعت ذره[فرایند متن]را تعیین کند.
فرض کنیم میخواهیم رابطهء شخصیت مرد داستان را با همسرش زیر پوشش اصل عدم حتمیت قرار دهیم؛نویسنده باید با دستگاه اطلاعات و دستگاه نشانهها به گونهیی بنویسد که خواننده در هر لحظه بتواند بفهمد مرد زنش را دوست دارد یا ندارد،از او متنفر است یا در عین علاقه از او بدش میآید(بیزاری عاشقانه)یا نسبت به او به بیتفاوتی عاطفی[با احساسی]رسیده است یا او را به مثابه یک ابزار خدمات آسایشی،مالی،جنسی و..."