"حالا با خود میاندیشم پس از یازده سپتامبر آیا جهان برای تخریب و ویران خویش به چیزی احتیاجی دارد؟مگرنه اینکه ترور Terror (به معنای هراس)در بطن هر آدمی حضوری زنده دارد.
برایم خیلی جذاب است که بدانم چهطور چند نفر به یک رسم و اعتقاد واحد روی میآورند و کنار هم جمع میشوند،چهطور جامعهای را برپایه آن اعتقاد بنا میکنند،و فقط کافیست که یکی از آنها از دیگران متفاوت عمل کند حالا حتی در کوچکترین شکلاش،آن وقت است که با او مثل پستترین دشمنانشان رفتار میکنند.
سازمان تروریستی آنها تصمیم داشت که پایتخت یک تمدن را ویران کند ولی از این جنایت صرف نظر میکند چرا که جنگ جهانی خود در شرف آغاز است.
آیا با علم به اینکه غیاب چه قدر میتواند برای عشق وجد آور و شور آفرین باشد و با علم به اینکه این استراتژی چقدر هم میانه حالانه و معمولی است باز به خود حق میدهی که خود را از مصاحبت کسی که دوستش داری محروم کنی؟ *دلم نمیخواهد لحظهای خودم را از معشوقهام جدا ببینم."