اگنس سیسیلیا - داستانی کم مانند نوشته ماریا گریپه مقدمة ومراجعة

"آیا واقعا شبحی در خانه به‌سر می‌برد یا این‌که این نورا است که خل شده است؟نورا تلاش می‌کند برای خودش روشن سازد که صحبت از چیزی مختص و منحصربه‌فرد در این‌ رابطه وجود دارد که آیا دقیقا او گیرندهء عروسکی می‌شود که هیچ‌کس دیگری، رؤیت‌اش نخواهد کرد؟و این‌که صدای قدم‌ها فقط هنگامی شنیده می‌شود که او در خانه تنهاست؛و ساعتی که آن‌ها ضمن مرمت خانه پیدا کرده‌اند،واقعا بر خلاف جهت کار می‌کند درحالی‌که ساعت‌ساز گفته بود ساعت کاملا از کار افتاده‌ و«مرده»است. فکر می‌کند که دختر،بیشتر از او،محبوب کارین و آندرس‌ شده است چرا که پسر خودشان او را انتخاب کرده است،حال آن‌که نورا،از نظر خودش هم،کسی‌ست که انگار مثل استخوان در گلوی آن‌ها شده؛و به علاوه، این حس را هم پیدا می‌کند که از نظر والدین داگ،آن‌ها نمی‌توانند خود را به‌ آسانی از دستش رها و راحت کنند،چرا که:«بینوا پدر و مادر هم که ندارد»."