پوست موز - مجلة گلستانه الأدب والفن

"پوست موز حسین نوروزی‌پور من مثل تو خرم،خر اگر نبودم،این بلا سرم نمی‌آمد. مرده‌شورش ببرد،ما هم زندگی می‌کنیم؟دیروز که ننه‌ فردوس افتاد و سرش دوپاره شد و مرد یکی از آقازاده‌ها آمد بگوید:این زن‌ چرا باید می‌مرد؟خدا به خیر بیاورد. خدا بیامرزدش،بگو ننه فردوس تو با آن پای لنگ آمده‌ بودی چی را تماشا کنی!آدم شهری دیدن دارد؟این‌ها چه گلی می‌خواهند سر ما بزنند!می‌خواهند جاده درست کنند،حمام و بیمارستان درست کنند. -سلام یحیی جان،حالت چطوره؟بهتر شده‌ای؟ -قربان تو مشتی جان،خدا نخواست،نفس ما قطع بشه. چند نفر دیگر هم‌ صبحی،با ماشین‌های بزرگ آمدند. -عجب!چرا ماشین بالا نمی‌آید؟باز هم گلی به خرهای ما مشتی... گفت‌وگو سروش رستگار مرد با دخترش کنار دریاچه قدم می‌زد. دختر گفت:ولی مادر من که دختر تو هستم،چرا به من می‌گویی پسرم؟ مرد گفت:پسرم!درسته که تو مادرت را خیلی دوست داشتی،ولی باید این را قبول کنی که اون مرده و من پدرت هستم نه‌ مادرت! مرد با دخترش کنار دریاچه قدم می‌زد."