ملخص الجهاز:
"همینطور وقتی غروبها او از بستنی فروشیاش برمیگردد،وقتی از طرف دیگر پیادهرو از جلوی دهان بستهء من که دائما باید بشمارد و بشمارد،میگذرد،دوباره قلب من میایستد و من هنگامی دوباره شروع میکنم به شمردن که او را دیگر نمیتوانم ببینم.
روشن است که او را دوست دارم ولی او از هیچ چیز خبر ندارد و من هم مایل نیستم که او با خبر شود.
آمارگر ارشد شخصا در طرف مقابل نشسته بود و بعدا نتیجهء یک ساعت را با آمار من مقایسه کرد.
من فقط یکی کمتر از او داشتم،عشق نازنین من گذر کرده بود و هرگز در زندگیام این موجود زیبا را وارد چنین آماری نخواهم کرد.
بین ساعات 4 تا 8 هیچ گاری حق عبور ندارد ومن میتوانستم پیادهروی کنم و یا در بستنی فروشی«او»را به مدت طولانی تماشا کنم و یا تا خانه همراهیاش کنم،معشوق نازنین و شمارش نشدهء من."