ملخص الجهاز:
"و بنابراین هیچ کاری که آن لحظه را خراب کند نکردم،اما در عوض دستانم را دور دهانم مثل کاسه گرد کردم و مانند تارزان در جنگل،از یک سوی خیابان به سوی دیگر فریاد کشیدم:مآآآآآآآاستروا Maaaaeeeestro ارنست همینگوی فهمید که هیچ ماستر(استاد)دیگری جز او نمیتواند در میان آن خیل عظیم دانشجویان باشد و سرش را برگرداند و دستش را بالا برد و به زبان کاستیلی و با صدایی بسیار کودکانه و بلند به من پاسخ داد، "Adiocos,amigol" (خداحافظ دوست من!)این تنها باری بود که او را دیدم.
در مصاحبهء تاریخیاش با جورج پلیمتون George Plimpton در پاریس ریویو،برای همیشه نشان داد که-برخلاف برداشت احساساتیگرایانه از خلاقیت-آسایش اقتصادی و تندرستی برای نوشتن، سودمند است*؛که یکی از دشواریهای اصلی،آرایش دادن درست واژههاست؛که هنگامی که نوشتن دشوار میشود،خواندن کتابهای خود مفید است،تا به یاد آورده شود که نوشتن همیشه دشوار بوده است؛تا به یاد آورده شود که نوشتن همیشه دشوار بوده است؛که در هر جایی میتوان نوشت به شرط آنکه بازدیدکنندهیی،تلفنی وجود نداشته باشد،و برخلاف آنچه که اغلب گفته شده،درست نیست که روزنامهنگاری کار نویسنده را تمام میکند-بلکه درست به عکس،به شرط آنکه آن را بهموقع پشت سر بگذارد او گفته:"زمانی که نوشتن شرارت اصلی و بزرگترین لذت شود،تنها مرگ میتواند به آن ایان بخشد"سرانجام، درس او این کشف بود که کار روزنامه باید تنها زمانی قطع شود که آدم بداند فردا از کجا باید آغاز کند."