ملخص الجهاز:
"هنگامی که سرمای بهمنماه مغزم را در باد سرد از درد کهنه سینوزیت میفشرد،میتوانستم نگاه عمیقاش را خیره به خطوط کلاغها بیپلک زدنی و بینی قلمیاش را با آن قوز ناپیدا که برای من یادآور سلامت جسمش بود مجسم کنم.
وارد اتاق شدم و از آن بالا به فوج کلاغها که خاموش شاخههای لخت درختان را پوشانده و فرورفته در خود به تماشای احتضار روز نشسته بودند و به او که هیچ تکان نخورده بود خیره شدم.
هنگامی که از آن بالا به اندام استخوانی و کشیدهاش که در باد راه خود را از میان گلولای باز میکرد نگاه کردم،کمکم این احساس در من شکل میگرفت که سیاهی هر لحظه بیشتر او را در خود خواهد گرفت و ترسی آرام در ذهنم راه باز میکرد که هر آن رد او را در تاریکی برای ابد گم خواهم کرد."