ملخص الجهاز:
"بازتاب این دورویداد،به خصوص جنگ،در ادبیات معاصر ایران بهدو شکل بوده است:از یک طرف رواج نوعی ادبیاترسمی و از طرف دیگر انتشار اثار پراکندهیی کهنمایندۀ نگاهی مستقل و نه لزوما مؤید جنگ بودهاست.
در بسیاریاز کشورها مثل روسیه،چین،فرانسه،ایتالیا و نظایراینها هم ادبیات انقلاب وجود دارد هم ادبیات جنگ،و این ادبیات نمایندۀ«تجربههای بزرگ»است،ونویسندگان معمولا از دو منظر با این«تجربهها»روبهرومیشوند:یا خود صحنۀ انقلاب و میدان جنگ با همۀابعاد بزرگش در کانون توجه نویسنده قرار میگیرد یاآدمهایی که به نوعی درگیر این دو صحنه،یا میدانهستند.
آیا شما به عنوان نویسندهیی جنوبی که جنگ را ازنزدیک دیدهاید خواستهاید در برابر ادبیات رسمیواکنش نشان دهید یا این که به دل مشغولیهایخودتان پرداختهاید؟ طبعا اینطور نبوده که خواسته باشم فقدان یا خلاییرا،که در این دو دهه وجود داشته یا من حس کردهام،بانوشتن این داستانها پر کنم.
آنها زبان را بهعنوان ابزار داستان در نظر نمیگرفتند،و این به نظرمن تلقی و دلالت درستی است.
آنچه«فاصلۀ زیبایی شناختی»نامیده شود-وبه معنای انتخاب مکان یا موقعیتی است که نویسنده(یا راوی)در آن قرار میگیرد و از آنجا صحنۀ داستانرا توصیف میکند-مسألۀ بسیار احساسی است،کهکیفیت ساختار داستان به آن وابسته است.
ولی این فراموشی تاکجا میتواند پیش برود؟ آیا میتوانم فراموش کنم که چقدرمیادنم و چهذخیرهیی از زبان در ذهن دارم؟در مباحث پست مدرنگفته میشود که نویسنده نمیتواند خودش را در اثرشفراموش کند،و اصولا چرا بایست این کار را بکند؛حالآنکه در مدرنیزم در بحث ساختار داستان تأکید بر اینبود که نویسنده در اثرش،حتی المقدور به چشم نیاید."