ملخص الجهاز:
"باز،حتی حالا هم،هر وقت (اغلب که اینطور است)میفهمم که چیزی نمیفهمم، آنوقت،خود به خود،از این امید لبریز میشوم که شاید باز آن لحظهء من سر رسیده، شاید یک بار دیگر باید هیچی را نفهمم،باید یه فهم دیگر را که به سادگی به دست میآید و از دست میرود،دست و پا کنم.
گاهی وقتها،پس از امتحان سه هار جور یا شاید ده-دوازده جور قیافه،تصمیم میگیرم که فقط یکی از آنها را که همانیست که من ترجیح میدهم انتخاب کنم و سعی میکنم تا هر جور شده آن را به چهره برگردانم،حالتهایم را جمعو جور میکنم تا یکبار دیگر آنهار ا منظم کنم جوری که شبیه چهرهیی که خوب به نظرم آمده بشوم.
هراسان،از درست کردن قیافهام دست میکشم و چهرهء هر روزه و قدیمیام دوباره سروکلهش پیدا میشود،آن وقت است که فکر میکنم چهره از این هم که هست،گنگتر شده."