ملخص الجهاز:
"واقعیت آن است که بخشی از این تقسیمبندیها و دنگوفنگها برای مشروعیت بخشیدن به مدرنیسم و طبقهبندیها و گرایشهای گوناگون آن بوده است وگرنه کدام اثر هنری را میتوان نام برد که ساختوساز نداشته باشد،کدام اثر هنری است که از سر نیاز درونی و برای ایجاد ارتباط با مخاطبان عام پدید نیامده باشد؟و چهطور میباید پذیرفت که یک نقاش که از فکری سالم برخوردار باشد،تنها به رابطهء میان چند فرم بیندیشد،به تخاطب بیرونی آن کاری نداشته باشد و بیخود و بیجهت وقت خود و مردم را تلف کند؟به همین ترتیب،کدام نقاش میتواند فقط به فکر حسیات و درونیات خود باشد و دغدغهء زیبایی و گیرایی و ساختوساز اثر خود را نداشته باشد؟تماشاگر اول باید احساس کند که در برابر یک اثر هنری قرار گرفته است و بعد به فرم و محتوای آن بیندیشد و در پس پشت آن احساسی ژرفتر را کشف کند.
نقد فرمالیستی و یاوههایی از این دست که اثر هنری نباید به چیزی غیر از خودش شباهت داشته باشد یعنی چه؟آیا این حرف برابر با این نیست که بگوییم تمام آثار هنری جهان و آنچه تا امروز به عنوان مدارک انکارناشدنی فرهنگ انسانی در تاریخ (به تصویر صفحه مراجعه شود) هپلتون کرامر:یکی از منتقدان سرشناس مجلات هنری نیویورک ثبت شده،از آنجا که شبیه چیزیی است بیارزش است و فقط رنگمالیهای جکسون پولاک و راستگوشههای موندریان ارزش دارد؟گفتند اثر هنری باید صاف و مسطح باشد و هرگونه توهم فضا مردم فریبی است و تازه فهمیدیم که از دیدگاه حضرات، داوینچی و میکلانژ و رافایل و تیسن و رامبراند و روبنس و یک دور تسبیح استادان گذشته همه فریبکار و دغلباز بودهاند و فقط موندریان و دکونینگ و پولاک یکی دو رنگمال دیگر،شریف و درستکار از آب درآمدهاند!اثر سیاسی و غیر سیاسی یعنی چه؟اصلا امروز کدام اثری است که سیاسی نباشد؟مشکل امروز ما سیاسی بازی و سیاسی نمایی است نه ذات و ماهیت سیاسی اثر هنری."