ملخص الجهاز:
"سرم را برمیگردانم و خم میشوم اما او با ذوق هنوز موهای مرا در دست گرفته:«خالهچرا موهات اینقدر بلنده،آخه موهای مامانم خیلی کوتاس؟»گیسام را از دستشبیرون میکشم و میگویم:«خاله اذیت نکن.
آخه من وقت ندارم موهامرو کوتاه کنمهی باید درس بخونم برای همین موهام بلند شده!» این بار به گیسام آرام دست میزند و میگوید:«خاله موهای منم اینقدر بلندمیشه یا نه؟!»اشاره میکند تا پشت زانوهایش و منتظر جواب من میماند.
دستم میلرزد،شانههایم و پشتم میلرزد،حس میکنم کسیشانههایم را نوازش میکند،قلبم تند تند میزند،صورتم داغ شده،میخواهم جیغبزنم،سرم را بر میگردانم،دلم میخواهد دوباره پشت سرم ببینماش و یک حلقه ازموهایم را برایش بچینم و او آنها را توی دست بگیرد و ببوسد.
روی بومکه نگاه میکنم لکههای زرد و سیاه را میبینم شاید چیزی شبیه خورشید خانم.
مادر دوباره از پشت در بستۀ اتاق داد میزند:«دخترۀ خنگ!در رو باز کن تا باباتنیومده خودت بیا بیرون!یک دستی هم به سر و صورتت بکش!امشب مهمونا میان!»خط گرمی را روی صورتم حس میکنم."