ملخص الجهاز:
"در داستان بهارلو،راوی به صیغۀ اول شخص مفرد در متنحضور دارد و حضوری از اینگونه میتواند دو حالت داشته باشد،یکی این که درمقام راوی،با نگاهی معطوف به دیالوگها و توصیفهای عینی،یعنی مستند بهآنچه اتفاق میافتد،حق توصیف کردن را برای خود قایل باشد(یعنی شیوهییکه بهارلو انتخاب کرده است)و دوم آنکه تأملات و ملاحظات شخصی خودش راهم در متن دخالت دهد وصدایی مزاحم پدید آورد.
شاید دو مثال زیر بتوانند در روشن کردن مطلب یاری رسان باشند:اگرنویسندهیی در روایت خود بیاورد:«از آنجا که این رفتار عجیب و حیرتانگیزپرویز ریشه در دوران کودکی و نوجوانی او داشت،آگاهی از تجربیات گذشتۀ او رایک امر ضروری نشان میدهد»،در واقع مخاطب را برای خواندن یا شنیدن یک sispelana citegeidomoh آماده میکند.
برخی از نظریههای اخیر دربارۀ روایت و روایتگری بر آن است کهبه جای در نظر گرفتن تقلید و محاکات به عنوان دو طبقهبندی«یا این یا آن»بهترخواهد بود که این اصطلاحات را پیوستاری بدانیم که با حد اقل گفتمان آزاد ومستقیم در یک قطب و با حد اکثر آن،در قطب دیگر قرار میگیرند.
بههرحال مراد از مطرح کردن این بحثها که در پارهیی موارد اندکی پیچیده همهست،رسیدن به این مطلب است که تقلیدگری و محاکات حدیث کهنهیی استکه ظاهرا از عهد سقراط و افلاطون و ارسطو آغاز میشود،اما به تئوریها ونظریات دیروز و امروز پایان نمیگیرد.
یکی دیگر ازمواردی که هنوز میتواند این دو را از هم متمایز کند،عرصۀ نمایش و تئاتر است؛بازی کردن یک نقش تقلیدگری است،اما اگر بازیگری دربارۀ شخصیتی دیگرحرف بزند یا رفتاری را شرح دهد که تماشاگر قادر به دیدن آن نیست و فقطوصفاش را میشنود،عملاش محاکات است."